<link href="/modules/mod_accordeonmenuck/themes/default/css.php?cssid=accordeonck454" rel="stylesheet"/>
طلاق مرکز روان

طلاق

طلاق که شاید امروزه بهتر است آن را معضل طلاق بنامیم یکی از مشکلات اصلی حقوقی،فرهنگی،اجتماعی جامعه ایران است که آثار مخرب فراوان روی بنیان های خانواده گذاشته و هر روز نیز در حال افزایش است.البته موضوع طلاق و جدایی زوجین مختص ایران نیست و آن را یکی از معضلات قرن اخیر در تمام جهان می شناسند.اما چه بسا در ایران با سرعت بیشتری نسبت به سایر کشور ها روند صعودی دارد.و در کنار تمامی مشکلات که برای زوجین و فرزندان آن ها ایجاد کرده،یک گره حقوقی نیز می باشد که بعضا طرفین را بسیار درگیر می نماید. پس بدین جهت شناخت ماهیت حقوقی طلاق و موارد مربوط به آن می تواند تا اندازه زیادی از سختی های آن بکاهد و آسیب های ناشی از آن را به حداقل برساند.از این رو بهتر است روند طلاق به وکلای دادگستری سپرده شود که با شناختی که نسبت به قوانین و رویه قضایی محاکم قضایی در ایران دارند گره گشایی کرده و در بازه زمانی کوتاه تری به نفع موکل خود اقدام نمایند.

 Divorce

از نظر لغوی طلاق به معنای رها شدن است.هر ازدواجی ممکن است به ناسازگاری ختم شود و از همین جهت ، نهاد طلاق پیش بینی شده است تا زن و مرد بتوانند به صورت شرعی به ازدواج خود پایان دهند که مانند دیگر اعمال حقوقی ، آثاری دارد. 

طلاق در فقه یکی از حقوق مرد محسوب می شود اما طبق قوانین فعلی زن هم می تواند از دادگاه تقاضای حکم طلاق کند و یا می توانند باهم برای طلاق توافق کنند . زن و شوهر باید برای تحقق طلاق از هر نوعی تشریفاتی را طی کنند و تصمیم این که آن ها می توانند از هم جدا شوند یا نه با دادگاه است . طلاق به انواع و اقسامی تقسیم می شود که هر کدام از آن ها شرایط خاصی دارند.

 

ماهیت طلاق

واژه طلاق از ریشه عربی و به معنی «گشودن گره» و «رها کردن» است و در فقه اسلامی «زائل کردن قید ازدواج با لفظ مخصوص» تعریف می‌شود. در حقوق نیز طلاق به معنی پایان دادن شرعی و قانونی ازدواج و جدایی طرفین از یکدیگر می باشد که در نتیجه آن حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یک دیگر از بین می‌رود. طلاق زمانی رخ می دهد که استحکام ازدواج از بین می‌رود و میان زوجین تنش و ناسازگاری به وجود آمده است که ناشی از عوامل متعدد می باشد.باید توجه داشت که حقوق ایران در قانون مدنی پیرو فقه امامیه بوده و به همین جهت طلاق یکی از حقوق مرد شناخته شده،از این رو بر خلاف نکاح که عقد می باشد،ماهیت طلاق ایقاع است.اما طبق قوانین فعلی زن هم در شرایطی می تواند از دادگاه تقاضای حکم طلاق کند و یا می توانند باهم برای طلاق توافق کنند.لازم به ذکر است دعاوی طلاق از اصلی ترین دعاوی طرح شده در دادگاه های خانواده می باشد.

دلایل طلاق

پایان یک زندگی مشترک می تواند دلایل متعددی داشته باشد.باید پذیرفت همیشه تمام ازدواج‌ها موفق نیستند. گاهی برخی از آن‌ها به دلایل مختلفی با شکست مواجه می‌شوند و به طلاق ختم می‌شوند. اما شکست در ازدواج به معنی پایان زندگی نیست. از طرفی ممکن است طرفین به طور قانونی از هم جدا نشوند اما نسبت به یکدیگر کشش و دلبستگی نداشته باشند. در این صورت، باز هم هر دو از هم جدا شده‌اند. فقط این جدایی جنبه قانونی پیدا نکرده است. که به آن طلاق عاطفی نیز می گویند.ما مهم ترین دلایلی که منجر به طلاق می شودرا در این جا جمع آوری نموده ایم:

  • مشکلات مالی
  • خیانت
  • تفاوت دیدگاه ها و سلایق
  • انتظارات غیرواقع‌گرایانه طرفین
  • ازدواح های زود هنگام
  • اعتیاد به مواد مخدر
  • تفاوت سنی زیاد
  • ناسازگاری جنسی
  • بیماری های جسمی و روحی

طلاق در قانون ایران

از آن جا که مبحث طلاق به روابط بین اشخاص می پردازد،جایگاه آن را باید در قانون مدنی جست.
قانون گذار در فصل دوم و مواد ۱۱۳۳ الی ۱۱۴۹ قانون مدنی به مبحث طلاق پرداخته و مباحث کلی و جزیی آن را توضیح داده است.البته در تکمیل مباحث مربوط به طلاق نیز قوانین دیگری همچون قانون حمایت از خانواده تصویب گشته که مواردی فراوانی از جمله طلاق توافقی در آن مطرح گشته است.و جنبه کیفری آن نیز در قانون مجازات اسلامی موضوع بحث قرار گرفته است.

انواع و اقسام طلاق

باید توجه داشت که بر اساس ماده ۱۱۳۹ قانون مدنی طلاق فقط مخصوص عقد دائم می باشد که پس از اجرای صیغه‌ی طلاق اثرات آن جاری می شود.و ازدواج موقت به خودی خود پس از انقضا مدت توافق شده میان طرفین یا بذل آن از طرف مرد از بین می رود.درباره انواع طلاق نیز باید گفت بنا به گفته قانون مدنی در ماده ۱۱۴۳ طلاق به دو نوع:بائن و رجعي تقسیم گشته است.

۱. طلاق بائن

طلاق بائن به نوعی از طلاق اطلاغ می‌شود که در آن بعد از طلاق مرد حق رجوع و بازگشت به زن را ندارد. درواقع تنها راه برگشت دوباره‌ی مرد، ازدواج مجدد و خواندن خطبه‌ی عقد از ابتداست. پس مهریه از ابتدا مشخص خواهد شد و شروط ضمن عقد نیز تغییر خواهند کرد. طلاق بائن در چهار حالت اتفاق می‌افتد.؛
در این خصوص قانون مدنی در ماده ۱۱۴۵ بیان داشته است که طلاق در مواردی بائن محسوب می‌شود:
• زمانی که طلاق قبل از وقوع نزدیکی واقع شود.
• هنگامی که زن یائسه باشد.
• طلاق از نوع خلع و مبارات تا زمانی که زن رجوع به‌عوض نکرده باشد.
• سه طلاق که بعد از سه وصلت پیاپی شکل گرفته باشد حال می‌خواهد این وصلت ناشی از رجوع و یا نکاح جدید باشد.

قانون گذار در ماده ۱۱۴۶ قانون مدنی شکل دیگری از طلاق را مطرح نموده است که به طلاق خلع شناخته می شود به گفته این ماده قانونی: طلاق خُلع آن است كه زن بواسطه كراهتي كه از شوهر خود دارد در مقابل مالي كه بشوهر مي‌دهد طلاق مي گيرد اعم از اينكه مال‌ مزبور عين مَهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مَهر باشد. درکل این نوع طلاق زمانی رخ می‌دهد که زن دیگر علاقه‌ایی به همسرش نداشته باشد اما مرد مایل به طلاق دادن نباشد.
ماده ۱۱۴۷ نیز در تعریف طلاق مُبارات اعلام میدارد که این نوع طلاق زمانی رخ می دهد كه كراهت از طرفين باشد ولي در اين صورت عِوَض بايد زائد بر ميزان مَهر نباشد.یعنی ثابت گشته طرفین نسبت به هم بی علاقه می باشند و شرط طلاق این است که میزان مالی که زن به مرد می بخشد بیشتر از میزان مهریه نباشد.همانطور که در سطور بالا اشاره شد،این دو خودشان از انواع طلاق بائن بوده و به همین سبب پس از طلاق مرد حق بازگشت و رجوع به زن را نخواهد داشت.

۲.طلاق رجعی

قانونگذار در ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی اعلام کرده است: مرد مي تواند با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد.اما در عین حال این نوع طلاق به مرد اجازه‌ی بازگشت به زن را می‌دهد. در واقع در طول بازه‌ی عده، مرد هر زمانی که بخواهد می‌تواند به زن رجوع کند و او نمی‌تواند از این بازگشت سر باز بزند و باید وظایف زناشویی خود را به جا بیاورد. عده از نظر قانون ۳ ماه و ۱۰ روز بعد از طلاق است.
زمانی که مردی تصمیم رجوع به زن خود را دارد، ازدواج بدون نیاز به خواندن خطبه‌ی عقد و نکاح مجدد از سر گرفته می‌شود و دو نفر می‌توانند با هم زندگی کنند. هیچ قراردادی نمی‌تواند این حق را از مرد در طلاق رجعی بگیرد.
در زمان عده، زن نمی‌تواند با مرد دیگری ازدواج کند و بایستی این مدت به طور کامل سپری شود. شرایط ازدواج آن‌ها نیز طبق همان چیزی که در ازدواج اول ثبت شده بود، ادامه می یابد در زمان عده مرد باید تمامی حق و حقوق زن را بپردازد.همچنین اگر مرد یا زن از دنیا بروند، از یک دیگر ارث می برند.این نوع از طلاق بیشتر دعاوی مربوط به طلاق را در دادگاه ها شامل می شود.

روش‌های اقدام برای طلاق

اصولا تصمیم به طلاق همانند نکاح تصمیمی دو طرفه است و طرفین باید به این نتیجه برسند که ادامه زندگی مشترک اممکان پذیر نیست تا برای آن اقدام نمایند اما گاه پیش می آید یکی از زوجین به صورت یک طرفه قصد جدایی دارد و مایل به ادامه زندگی مشترک نیست که بر این اساس اقدام به طلاق می نماید.بر این اساس این مقوله را می توان به سه شکل دسته بندی کرد که شامل :

۱.طلاق به اراده مرد
۲.طلاق به در خواست زن
۳.طلاق با توافق زوجین

۱.طلاق به اراده مرد

همان طور که در قانون هم آمده،در صورتی که مرد خواهان جدایی باشد قانون این امکان را داده که زن را طلاق دهد. طبق ماده‌ی ۱۱۳۳ قانون مدنی، مرد می تواند هر زمانی که بخواهد می‌تواند همسر خود را طلاق دهد. البته برای این که ظلم و بی عدالتی واقع نشود دادگاه از مرد دلایل قابل قبولی برای طلاق طلب می کند.اما به هرحال مرد می‌تواند در هر لحظه که بخواهد از همسر خود جدا شود که البته لازمه آن این است که تمامی حق و حقوق زن همانند مهر او را بپردازد.لازمه طلاق با اراده مرد طی کردن مراحل قانونی است که بهتر است با همراهی وکیل دادگستری انجام پذیرد تا از وقوع مشکلات احتمالی جلوگیری شود.این مراحل به صورت خلاصه شامل مراحل زیر می شود :
• تنظیم دادخواستی مبنی بر درخواست طلاق نزد وکیل به‌صورت تخصصی
• ثبت درخواست طلاق در سامانه‌ ثنا
• تعیین وقت رسیدگی به موضوع مطروحه توسط دادگاه
• ارجاع دادگاه به مشاور و داوری جهت حل اختلاف زوجین
• تعیین تکلیف نسبت به مهریه و سایر مطالبات مالی زن
• صدور گواهی عدم امکان سازش توسط دادگاه که برای سه ماه اعتبار دارد.
• مراجعه به یکی از دفاتر طلاق و ثبت آن

۲.طلاق به درخواست زن

در صورتی که درخواست طلاق داشته باشد، مسیر جدایی دشوارتر و پیچیده‌تر می باشد. زیرا قانون طلاق را حقی مختص مرد برشمرده است.مگر آن که زن در هنگام ازدواج وکالت در طلاق را که به (حق طلاق) مشهور است را طبق ماده ۱۱۱۹ قانون مدنی از مرد اخذ کرده باشد.در غیر این صورت در دادگاه‌ها برای این که این روند ساده‌تر و قبل اجرا باشد،قانون گذار ماده‌ی ۱۱۴۶ قانون مدنی را پیش بینی کرده است. این ماده می‌گوید: طلاق خلع آن است که زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد در مقابل مالی که به شوهر می‌دهد طلاق بگیرد اعم از این که مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد.
در صورتی که مرد تمایل به طلاق دادن زن نداشته باشد، مسیر پیش روی زن باز هم دشوارتر می‌شود. زن حق طلاق ندارد و مانند مرد نمی‌تواند زندگی را پایان دهد. بلکه برای طلاق باید مدارکی ارائه دهد و دلایلی محکم داشته باشد.که مهمترین آن ها که ماده ۱۱۲۹ قانون مدنی نیز به آن اشاره داردمربوط به خوداری یا ناتوانی شوهر از پرداخت نفقه همسرش می باشد که در این صورت زن می تواند به استناد آن برای طلاق به دادگاه رجوع کندو قاضی بنا به اختیاری که قانون به او داده است،در صورت صحت آن مرد را اجبار به طلاق می نماید برخی دیگر از دلایل که تحت عنوان عسر وحرج در ماده ۱۱۳۰قانون مدنی آمده است شامل موارد زیر می شود :

• اعتیاد مضر مرد به مواد مخدر
• بیماری ناعلاج شوهر
• بیماری مقاربتی شوهر
• بچه دار نشدن مرد
• ترک زندگی توسط مرد
• ازدواج مجدد بدون رضایت زن اول
• محکومیت مرد به زندان بالای ۵ سال یا ارتکاب به جرایمی که بر خلاف شان زن می باشد
• سورفتار و سو معاشرت ( ضرب و جرح، توهین،… )
• عدم تهیه مسکن برای مدت غیر متعارف
• اثبات خیانت همسر در دادگاه
• کراهت شدید زن نسبت به شوهر
• بلاتکلیف و رها کردن زن
• نداشتن رابطه جنسی برای مدت غیر متعارف یا نوع غیر متعارف
• مشکلات زناشویی ناشی از عیوب مرد
• رابطه جنسی غیر متعارف
• با شرایطی دوری طولانی زوجین از همدیگر
• رابطه نامشروع شوهر با دیگری…

همان طور که اشاره شد درخواست طلاق از سمت زن مسیری دشوار تر و پر پیچ و خم تر است که در رویه قضایی با آن روبه رو می شوید،پس بهتر است این پروسه با نظارت و راهنمایی های وکلا انجام پذیرد تا زن متضضر نشود.روند این نوع از طلاق به صورت خلاصه شامل مراحل زیر می شود :
• مراجعه به وکیل دادگستری و تنظیم دادخواست طلاق
• اثبات این که شرایط زن با مواد قانونی مذکور سازگار است
• ثبت درخواست طلاق در سامانه‌ ثنا
• تعیین وقت رسیدگی به موضوع مطروحه توسط دادگاه
• ارجاع دادگاه به مشاور و داوری جهت حل اختلاف زوجین
• تعیین تکلیف نسبت به مهریه و سایر مطالبات مالی زن
• صدور گواهی عدم امکان سازش توسط دادگاه که برای سه ماه اعتبار دارد.
• مراجعه به یکی از دفاتر طلاق و ثبت آن

۳.طلاق با توافق زوجین

این نوع طلاق همان طور که از اسمش هم پیداست با توافق و تراضی طرفین انجام می پذیرد.اما به علت طولانی بودن پروسه طلاق و زمان‌بر بودن آن، معمولا بسیاری از زوجین پیش از مراجعه به دادگاه با کمک وکلا خود به توافق‌هایی می‌رسند . با توجه به پیچیده بودن و زمانبر بودن مراحل طلاق توافقی، بسیار از زوجین تصمیم می‌گیرند که به یک وکیل طلاق توافقی یا موسسه حقوقی وکالت دهند، تا بدون نیاز به حضور آنها در هیچ مرحله ای، طلاق توافقی در زمان کوتاه‌تری انجام شود.توجه داشته باشید بدون راهنمایی های وکیل بعید است طرفین به توافق زود هنگام دست یابند.
در صورتی که بر سر مسائلی چون مهریه، نفقه، حق حضانت کودکان و تقسیم دارایی‌های زندگی مثل جهیزیه توافق شد مسیر بسیار ساده تر است. در این صورت دادگاه سریع‌تر پروسه طلاق را قطعی و رسمی می‌کند.در این صورت طرفین به وکیل مراجعه کرده و پس از مشاوره و فراهم شدن توافق دادخواست طلاق را در سامانه ثبت کرده و پس از آن برای جلسه دادگاه آماده می شوند.دادگاه نیز با تراضی زوجین حکم عدم امکان سازش را صادر می نماید و طرفین کافیست آن را در دفاتر طلاق ثبت نمایند.

تفاوت طلاق و فسخ نکاح

در نظر داشته باشید که طلاق با بطلان ازدواج متفاوت است؛ بطلان ازدواج به معنای این است که ازدواج صورت گرفته از ابتدا باطل و بی‌اعتبار بوده‌است که خود مقوله ای جداست. شیوهٔ انجام طلاق در قوانین کشورهای مختلف بسیار متفاوت است اما در اغلب کشورها نیاز به تأیید یک دادگاه یا مرجع رسمی حقوقی دارد.
به موجب ماده ۱۱۲۰ قانون مدنی، عقد دائم به فسخ یا طلاق منحل می شود. بر این اساس، یکی از مواردی که به موجب آن عقد می تواند انحلال پیدا کرده و زوجین از هم جدا شوند، فسخ نکاح می باشد. بنابراین، در قانون مدنی موارد فسخ نکاح پیش بینی شده است و عیوب مرد و زن بطور جداگانه مورد اشاره قرار گرفته اند.به طور کلی فسخ نکاح در صورتی است که عیوب مذکور در زن یا مرد که در قانون و فقه آمده به اثبات برسد.

دلیل مراجعه به وکیل برای گرفتن طلاق

همان طور که می دانید و به آن نیز اشارهه شد فرآیند طلاق پر پیچ و خم،دشوار و زمان بر است همین طور موضوعی حساس است که با کمترین اشتباه در آن ممکن است متضضر شده و صدمات جبران ناپذیری را متحمل شوید.مراجعه به یک وکیلا طلاق که در کار خود خبره بود و راه و چاه این مسیر را می داند قطعا به شما کمک خواهد کرد از حقوق خود محافظت نموده و از محکمه پیروز خارج شوید.مهم ترین دلایلی را که شما را وا می دارد تا در دعوای طلاق خود به وکلای دادگستری مراجعه نمایید عبارتند از :
• سرعت بخشیدن به روند پرونده طلاق
• عدم نیاز نیازی به حضور موکل در مراحل رسیدگی و دادگاه
• رعایت مصلحت طرفین با در نظر گیری منفعت موکل خود
• تهیه و جمع آموری ادله اثبات دعوا برای موکل خود

 

آثار طلاق :

آیا طلاق می تواند آثار مخربی بر روی ذهن و جسم افراد بگذارد؟ در اغلب اوقات بله. باید این را در نظر داشته باشید که خارج شدن از یک رابطه همراه با سختی هایی خواهد بود. چرا که عادت ها و وابستگی های ایجاد شده در طول رابطه، با اتمام رابطه و طلاق گریبانگیر طرفین می شود.

طلاق چه آسیب هایی را به زنان وارد می آورد؟

1. مسئولیت های زنان پس از طلاق افزایش می یابد.

طلاق در زنان باعث می شود که آنها به اجبار هزینه های بیشتری را برای تامین مایحتاج زندگی، منزل، تفریحات، تحصیل فرزندان و موارد دیگر بپردازند. با توجه به شرایط اقتصادی کشور، اگر زن شغلی آبرومند و با حقوق مناسب داشته باشد، توان مدیریت تقریبی هزینه ها را خواهد داشت، اما وضعیت در صورتی دشوار می‌شود که زن از لحاظ مالی مستقل نباشد.

خصوصا که در ایران شغل های دولتی زیادی وجود ندارد و زن می بایست اکثر اوقات در سازمان های خصوصی مشغول به کار شود که آنها نیز معمولا از حقوق و امنیت شغلی چندانی برخوردار نیستند. از سوی دیگر، متاسفانه با توجه به فقر فرهنگی موجود در برخی از افراد جامعه، در مواقعی دید جامعه نسبت به زنان مطلقه دارای نقص هایی است که می تواند برای زنان مطلقه مشکلات زیادی را ایجاد کند. با مراجعه به کلینیک روانشناسی آوان روانشناس در پاسداران در تلاش برای حل مشکلات باشید.

2. طلاق باعث ایجاد مشکلات روانی و افسردگی می شود.

احساس گناه، افسردگی و اضطراب شایع ترین مشکلات روانشناختی زنان بعد از طلاق است. زنان بعد از طلاق ممکن است خود را دلیل شکست زندگی مشترک بدانند و این مسئله در صورتی که زنان شروع کننده طلاق باشند و اگر فرزندی هم داشته باشند تشدید خواهد شد. کلینیک روانشناسی آوان مرکز مشاوره ازدواج

روانشناسان اظهار نظر می کنند که طلاق در زنان باعث ایجاد بحرانی عاطفی شده و پس از گذشت زمان ابعاد موضوع گسترده شده و باعث بروز مشکلات حادتر می شود. هر چند که این مورد به روحیات فرد، اتفاقات گذشته، حمایت خانواده، حمایت های اجتماعی و موارد بسیاری بستگی دارد، اما اکثر اوقات زمان بسیاری طول می کشد که فرد بتواند به زندگی عادی خود برگرد.

3. مشکلات مالی زنان پس از طلاق.

متاسفانه یکی از مشکلات زنان ایرانی که جای تامل دارد، عدم استقلال مالی است. وقتی که طلاق در زنان اتفاق می افتد، زن از آینده مبهم خواهد ترسید و احساس کاهش امنیت خواهد داشت. چرا که در باور عموم، مرد مدیریت یک زندگی را بر عهده دارد. همچنین در صورتی که زن از نظر مالی به همسر خود وابسته باشد، مشکلات وی گستردگی بیشتری خواهند داشت و به همین علت ممکن است که وی در معرض ابتلا به مشکلات روحی و افسردگی نیز قرار گیرد.

در بخش بزرگی از جامعه ایرانی، زنان خانه دار بوده و درآمدی ندارند. نتیجتا آنها تا قبل از طلاق به همسر خود وابسته بوده اند و در صورتی که زنان، بدون تخصص، مهارت و شغل باشند دچار مشکل در تامین معیشت خواهند شد. وقتی که خانواده زن حمایتی از او نداشته باشد و حضانت فرزندان بر عهده زن باشد، این مشکل گسترده تر می شود. پیشنهاد آن است که زنان با تحصیل و کسب مهارت، استقلال مالی داشته باشند یا دستکم با داشتن تحصیلات مناسب و مهارت های فنی کافی، خود را برای چنین روزی آماده کنند.

4. امنیت اجتماعی زنان به خطر می افتد.

مشکلی که در جامعه ایران وجود دارد آن است که برای زنان مطلقه محدودیت های اجتماعی زیادی وجود دارد و نگاه برخی افراد نسبت به آن ها نگاهی جنسی و نامناسب است. همچنین ممکن است که برای ادامه تحصیل، شغل، خانه و شروع یک رابطه جدید به مشکل برخورد کنند. با آسیب های طلاق در زنان همراه باشید.

5. زن توسط خانواده طرد می شود.

ضدفرهنگ بسیار بدی در طلاق در زنان که در برخی از خانواده های ایرانی وجود دارد، دید بسیار بد نسبت به طلاق دختر خانواده است. آن ها دید بدی نسبت به طلاق دخترانشان دارند و به همین علت پس از طلاق از خانواده طرد می شوند. این مشکل وقتی گسترش پیدا می کند که زن با چالش های دیگری همچون عدم استقلال مالی و دارا بودن فرزند دست و پنجه نرم می کند.

6. هویت فردی و اجتماعی زن کاهش پیدا می کند.

متاسفانه یکی از پیامدهای حائز اهمیت طلاق در زنان این است که بسیاری از افراد جامعه و به خصوص جوامع سنتی تر، موقعیت یک زن را با موفق بودن یا عدم موفقیت وی در ازدواج می سنجند و در صورتی که زن فعالیت های تجاری خوب و تحصیلات عالیه داشته باشد یا در امور علمی، اجتماعی، کسب و کار و هر مورد مهم دیگر، موقعیت خوبی داشته باشد، بازهم قضاوت بسیاری از افراد در مورد وی می تواند منفی باشد.

این منفور بودن اجتماعی پیامدهای بزرگی را برای زنان به وجود خواهد آورد و آنها مواردی همچون انزوا، کاهش حمایت های اجتماعی، کاهش دایره ارتباطات، طردشدگی، احساس کاهش امنیت و قضاوت های بیجا در مورد گذشته را مشاهده می کنند. البته همیشه بدین شکل نیست و مسلما افراد بسیاری نیز وجود دارند که سطح تفکراتشان متفاوت است.

آسیب های طلاق در مردان چیست؟

شاید خیلی ها بگویند که مردها قوی هستند و عواطف آن ها به اندازه زنان آسیب نمی بیند. این تفکر اشتباه است چرا که طبق گفته های مشاوران خانواده، پس از فرایند طلاق، مرد دچار مشکلات زیادی می شود. مهم ترین آنها افسردگی، ناامیدی، کاهش اعتماد به نفس، ناامیدی از توانایی های فردی، کاهش پذیرش شخصیت فردی و کاهش اعتماد به نفس ناشی از مقبول نبودن ظاهری هستند.

متاسفانه مشکلات روحی که در مردان شکل می گیرند، گستردگی بالایی داشته و به صورت پنهان رخ می دهند. این اصلا خوب نیست به این دلیل که همانند سم بدن مرد را آلوده و وی را بیمار می کند. از آنجایی که بیشتر مردان، حاضر به مراجعه به روانشناس و مشاور نیستند، این احتمال وجود دارد که این مشکلات پیشروی بیشتری نیز داشته باشند.

باید این استدلال را مدنظر داشته باشید که طلاق در مردان یک آسیب اجتماعی قلمداد شده و بر کلیت و جزئی ترین مسائل خانواده تاثیرگذار خواهد بود. مرد به عنوان کسی که نیمی از زندگی بر عهده او بوده و وظایف مهمی را انجام داده است، پس از طلاق در مورد سرنوشت فرزندان خویش نگرانی داشته و احتمالا کار سختی خواهد بود که بتواند گسست عاطفی با همسر سابق و جدایی را هضم کند.

همچنین مرد به عنوان طرفی در رابطه است که نیم یا بخش بزرگی از مدیریت زندگی بر عهده داشته است و به همین علت، به هنگام طلاق نگاه جامعه به وی، نگاهی منفور و توام با اشاره به ضعف و ناتوانی مرد در مدیریت زندگی و برشمردن بی کفایتی او در زندگی به عنوان یکی از عوامل مهم طلاق در مردان می باشد و همه این ها باعث آزار وی خواهد شد.

چرا طلاق باعث ایجاد احساس تاسف در مردان می شود؟

با آسیب های طلاق در مردان همراه باشید: یکی از نکاتی که ممکن است باعث ایجاد مشکلات روحی در مردان شود، احساس تاسفی است که در وجود آن ها نهادینه می شود. این احساس تاسف باعث ایجاد تغییرات خلقی شدید همراه با افسوس بوده که ممکن است منجر به افسردگی شود. مردان پس از طلاق با این سوال ذهنی مواجه می شوند که آیا با طلاق گرفتن، بهترین کار را انجام داده اند یا خیر.

این موضوع مهم است که ممکن است یک رابطه بر روی کاغذ و به صورت قانونی به اتمام رسیده باشد، اما مسائل عاطفی و ذهنی نمی توانند خیلی سریع پاک شوند.

همچنین این سوال در ذهن مردان به وجود خواهد آمد که آیا فرصتی برای ادامه رابطه بود؟ آیا می توانست کار بهتری نسبت به طلاق و اتمام رابطه انجام دهد؟ گاها این احساس تاسف در مردان ریشه در این دارد که شاید می توانست کارهای بهتری انجام دهد، شاید می توانست این رابطه را نگهدارد و شاید می توانست مانع از ایجاد این اتفاقات شود. همچنین در وی احساس شرمی ناشی از شکست در ازدواج و ایجاد یک رابطه خوب به وجود خواهد آمد که مطمئنا در صورت عدم کنترل می تواند منجر به ایجاد مشکلاتی گسترده تر شود.

افسردگی، بحرانی رایج پس از طلاق در مردان است.

پس از طلاق گرفتن زوجین، چندین چالش روحی شامل عشق، تاسف، نفرت و خشم با هم فوران کرده و باعث می شود که افسردگی در فرد به وجود آید. همچنین ممکن است پس از طلاق، مرد به صورت گذرا فکر کند قدری از فشارها و مشکلات حین رابطه کاهش پیدا کرده اما تفکر به آینده با وجود مشکلات پس از طلاق در مردان ، حس ترس را در مرد ایجاد خواهد کرد.

مطابق مطالعاتی که متخصصین و مشاوران ازدواج بر روی تعدادی از موارد طلاق انجام دادند، افسردگی رایج ترین بحران روحی مردان پس از اتمام روابط عاطفی بوده است. نکته مهم این است که افسردگی نه تنها مشکلات روحی برای افراد ایجاد می کند، بلکه موجب ایجاد مشکلات جسمی نیز خواهد شد که از افسردگی نشعت می‌گیرد. به عنوان مثال، با گسترش افسردگی در مغز انسان، اشتها، خواب، استراحت، میل به ورزش و تفریح کاهش پیدا کرده و همه موارد دست به دست هم داده تا مشکلات جسمی را نیز برای افراد ایجاد نماید.

 

تاثیر طلاق والدین بر فرزندان آن ها

طلاق دوران سختی برای خانواده است و زمانی که پای کودکان در میان باشد این دوران سخت‌تر هم خواهد بود. تاثیر طلاق بر فرزندان چیزی نیست که بتوان به سادگی و بدون آگاهی از آن عبور کرد. کودکان طلاق ممکن است مشکلات بیرونی بیشتری مثل بزهکاری، رفتارهای پرخاشگرانه و اختلالات مختلف نسبت به سایر همسالان خود داشته باشند. کودکان و نوجوانانی که طلاق والدینشان را تجربه کرده‌اند، دارای میزان بیشتری از افسردگی، عزت‌نفس پایین و پریشانی عاطفی هستند.

 

قطعاً طلاق دوران سختی برای خانواده است و زمانی که پای کودکان در میان باشد این دوران سخت‌تر هم خواهد بود. تاثیر طلاق بر فرزندان چیزی نیست که بتوان به سادگی و بدون آگاهی از آن عبور کرد.
کودکان طلاق ممکن است مشکلات بیرونی بیشتری مثل بزهکاری، رفتارهای پرخاشگرانه و اختلالات مختلف نسبت به سایر همسالان خود داشته باشند. کودکان و نوجوانانی که طلاق والدینشان را تجربه کرده‌اند، دارای میزان بیشتری از افسردگی، عزت‌نفس پایین و پریشانی عاطفی هستند.

طلاق چه تاثیری بر رشد عاطفی کودک دارد؟

فرزندان طلاق بیشتر در معرض فقر، شکست تحصیلی، فعالیت جنسی زودهنگام و پرخطر، زایمان غیر زناشویی، ازدواج زودهنگام، اختلافات زناشویی و طلاق هستند. درواقع، مشکلات عاطفی مرتبط با طلاق در دوران بزرگ‌سالی افزایش می‌یابد. بنابراین، درک اهمیت این مشکلات و مکانیسم‌هایی که طلاق از طریق آن‌ها بر این رفتارها تأثیر می‌گذارد، پیامدهای اجتماعی مهمی دارد.

مطالعات صورت گرفته در زمینه طلاق نشان می‌دهد که تأثیر طلاق والدین بر کودکان بر اساس ویژگی‌های اجتماعی-اقتصادی و رفاهی خانواده متفاوت است.

طلاق بهتر است یا تحمل؟

همه کسانی که ازدواج می‌کنند به امید داشتن روزهای طلایی و سرشار از خوشبختی پا به دنیای تأهل می‌گذارند، شروع یک زندگی جدید با فردی که قرار است در تمام چیزهایی که دارید و ندارید شریک و سهیم باشد؛ زندگی که زن و مرد می‌خواهند باهم بسازند و کنار هم به آرامش برسند؛ اما گاهی معادلات باهم جور درنمی‌آیند و زندگی مشترک بویی از آرامش به خود نمی‌گیرد.

تنش، عصبانیت، جروبحث‌های بی‌فایده، از بین رفتن حرمت‌ها، هتاکی و روزهایی که به‌سختی می‌گذرند، گاهی زندگی مشترک چنین از آب درمی‌آید و طرفین از ادامه دادن رابطه ناامید و دل‌زده می‌شوند. در چنین روزهایی چه باید کرد؟ طلاق یا تحمل؟

اولین گام صحبت کردن است، در مورد ناراحتی‌ها، دلخوری‌ها و هر چیزی که در ذهنتان است با همسرتان صحبت کنید. گاهی همین صحبت کردن ساده چاره راهتان خواهد شد. نگه‌داشتن این موارد در دلتان مشکل را بزرگ‌تر می‌کند.

والدین باید از همان روزهای اول شروع اختلاف و زمانی که احساس کردند هیچ‌چیز مثل قبل نیست و از همسرشان فاصله گرفته‌اند؛ به فکر چاره باشند و اقدام درست و به ‌موقع داشته باشند. درست‌ترین کار، مراجعه به مشاور خانواده است، والدین باید باهم صادقانه در مورد تمام اتفاقات و مشکلاتشان صحبت کنند. گاهی برخی سوءتفاهم‌هایی که فکرش را هم نمی‌کنید منشأ اختلافات بزرگی هستند.

مشاور با شنیدن حرف‌های دو طرف در جلساتی که باهم دارید در ابتدا سعی در رفع اختلافات می‌کند. شاید در این راه موفق باشد، اما گاهی تشخیص او جدایی است، آن زمان که هیچ راهی مشکل را حل نکرده و فقط روح و روان طرفین با زندگی در کنار هم تراشیده می‌شود.

تصمیم به طلاق یک تصمیم عادی نیست؛ اما وقتی در اعماق وجودتان در مورد زندگی مشترکتان احساس غم می‌کنید وقت آن است که به مشاور خانواده مراجعه کنید.

بهترین و بدترین سن طلاق برای کودکان

اثرات طلاق بر فرزندان نشان‌دهنده یک تغییر اساسی و اغلب آسیب‌زا در دنیای آن‌هاست و از دیدگاه آن‌ها، طلاق یعنی از دست دادن خانواده. در مواجه با این اتفاق تلخ، بسیاری از کودکان غمگین، عصبانی و مضطرب می‌شوند و به‌ سختی چگونگی تغییر زندگی‌شان را درک می‌کنند.

سنی که در آن والدین کودک، طلاق می‌گیرند نیز بر نحوه واکنش و درک او از ساختار جدید خانواده تأثیر می‌گذارد.

زیر سه سال:

کودکان از همان ابتدا همه‌چیز را درک می‌کنند و حوادث تلخ پیرامون آن‌ها را ناراحت می‌کند. شاید کودک سه‌ساله شما واقعاً دعوای پدر و مادرش را در دوسالگی به یاد بیاورد اما باگذشت زمان آن‌ها را فراموش کند؛ اما این به این معنی نیست که نوزادان و کودکان نوپا تحت تأثیر طلاق والدین قرار نمی‌گیرند.

متأسفانه ضربه‌ای که قبل از رسیدن کودک به ‌سن پیش‌دبستانی اتفاق می‌افتد قطعاً تأثیر خود را خواهد گذاشت. وقتی ناگهان کودک نبود یکی از والدین را احساس می‌کند بی‌قرارتر و عصبی‌تر می‌شود. احساس ناامنی می‌کند و وابسته‌تر می‌شود. رشد کودک دچار اختلال شده و به نقطه عطف قبلی پسرفت می‌کند. (مثل کودک دوساله‌ای که یک سال است پستانک استفاده نکرده دوباره به آن تمایل پیدا کند.)

بیشتر او را در آغوش بگیرید و به او احساس امنیت دهید، وسایل آسایش او را فراهم کنید و حواس و توجه بیشتری را صرف او کنید. اگر قبل از طلاق روال خاصی داشتید، با شریک زندگی خود (اگر می‌توانید) در مورد حفظ این روال‌ها در هر دو خانواده صحبت کنید.

گاهی اوقات طلاق شکل زشتی به خود گرفته یا منجر به خروج یکی از والدین از زندگی فرزند می‌شود؛ اما بدانید که ایجاد یک محیط محبت‌آمیز، امن و حمایت‌کننده کمک زیادی خواهد کرد.

سه تا پنج‌ سالگی:

در سن سه تا پنج‌سالگی، کودکان درک بیشتری از محیط دارند، زیاد سؤال می‌پرسند و متوجه تفاوت‌ها می‌شوند. نه اینکه بدانند طلاق چیست بلکه به‌ شدت به امنیت و ثبات حضور والدینشان متکی هستند و به تجربیات و احساسات ناشناخته عکس‌العمل نشان می‌دهند.

کودکان پیش‌دبستانی فکر می‌کنند همه‌چیز تقصیر آن‌هاست و همین احساس گناه مشکلات زیادی مانند مشکلات خواب را برایشان به دنبال دارد؛ اما شاید بعد از طلاق و ثبات زندگی و با گذشت زمان اوضاع بهبود پیدا کند.

برای کاهش تأثیرات منفی در این سن تا جایی که ممکن است در حضور فرزندتان مجادله نکنید. دعواهای پر سروصدا را به حداقل رسانده و به یکدیگر بددهنی نکنید و به او احساس گناه ندهید.

شش تا دوازده‌ سالگی

مسلماً سخت‌ترین سن برای مواجه با طلاق والدین برای کودکان شش تا دوازده‌سالگی است. آن‌ها در این سن به‌اندازه کافی بزرگ هستند و همه‌چیز را به خاطر می‌آوردند.

آن‌ها خودشان را دلیل اصلی جدایی شما می‌دانند و این احساسات می‌تواند منجر به افسردگی کوتاه‌مدت یا بلندمدت شود. اثرات آنچه در این سال‌ها اتفاق می‌افتد می‌تواند بر سلامت عاطفی آینده او تأثیر بگذارد. کودک شما ممکن است گوشه‌گیر، منزوی و مضطرب شود.

والدین در این سن باید در مقابل کودک با هم مهربان بوده و در حضور او مجادله نداشته باشند. سعی کنید اختلافات را به حداقل برسانید و جزئیات طلاق یا جدایی را پشت درهای بسته یا با کمک یک میانجی یا مشاور طلاق بررسی کنید.

بهترین حالت این است که والدین هر دو به‌ عنوان حامیان با محبت، به ‌طور فعال در زندگی او حضور داشته باشند؛ اما اگر در موقعیتی هستید که مورد آزار و اذیت یا خشونت خانگی قرار می‌گیرید، بهترین چیز برای فرزندتان ممکن است غیبت یکی از والدین باشد.

نوجوانی

وقتی فرزندتان دوران نوجوانی را سپری می‌کند، درک عمیقی از آنچه در خانه در حال وقوع است دارد. خصوصاً وقتی آشفتگی زندگی و خانه را در برگرفته است. حتی آن‌ها نقش منجی را بازی کرده و سعی در حل‌وفصل اختلاف میان والدینشان دارند. آن‌ها در مورد طلاق والدین احساس گناه نمی‌کنند و به نظرشان با هم بودن به هر قیمتی بهترین راه است.

نوجوانان خودمحور بوده و برخلاف دوران ابتدایی، زندگی آن‌ها بیشتر در خارج از خانه است. شاید آن‌ها نگران این باشند که طلاق والدین زندگی اجتماعی آن‌ها را تحت تأثیر قرار ‌دهد و وجهه آن‌ها در میان دوستانشان خدشه‌دار شود.

بهتر است در مورد افکار و احساسات او صحبت کنید، به حرف‌هایشان بیشتر گوش دهید و در صورت لزوم به مشاور مراجعه کنید. با او رابطه‌ای دوستانه داشته باشید و ذهن او را با بیان کردن اختلافات و مشکلاتی که با همسرتان دارید خراب نکنید.

سعی کنید تصویر بدی از همسرتان در ذهن او ایجاد نکنید، البته اگر پدر یا مادر مشکل رفتاری جدی داشته است و نتوانسته ظاهر خوب خود را حفظ کند تلاش برای این کار از سوی شما بی‌فایده است.

عوارض طلاق برای فرزندان دبستانی

کودکان دبستانی در ابتدای راه قرار دارند و با حضور در خانه و محیطی که در آن احساس امنیت و اطمینان می‌کنند، برای شناخت دنیای پیرامونشان تشویق می‌شوند، دوستان جدید پیدا کرده و با اطرافیان ارتباط برقرار می‌کنند؛ اما وقتی این امنیت با طلاق تهدید می‌شود آن‌ها را غمگین و افسرده می‌کند.

ممکن است کودکان دبستانی احساس گناه کرده و خودشان را باعث این اتفاقات بدانند و فکر کنند رفتار بدشان باعث جدایی پدر و مادرشان شده است. در این سن کودک نگران است که پدر و مادر دیگر او را دوست نداشته باشند و با این ترس رفتارهای نادرستی از خود بروز دهد.

نشانه‌های مبارزه با طلاق در کودکان می‌تواند شامل این موارد باشد:

     - نداشتن تمرکز برای انجام تکالیف مدرسه

     - گریه مکرر یا ناراحتی عاطفی

     - بی‌علاقگی به فعالیت‌های سرگرم‌کننده

     - داشتن سردرد یا مشکلات معده

     - افزایش اضطراب جدایی

برای کودکان دبستانی هرگونه بازگشت به رفتارهای قبلی چون شب ادراری، بروز رفتارهای پرخاشگرانه و غیره قطعاً نشان‌دهنده نیاز آن‌ها به حمایت بیشتر در این دوران است.

تأثیر طلاق والدین روی نوجوانان

ممکن است نوجوانان در این دوران نقش حامی را به خود بگیرند یا به دلیل محیط پرتنش خانه از آن گریزان شوند. با به دوش گرفتن مسئولیت‌های بزرگ‌سالی توسط آن‌ها، فراموش می‌شود که آن‌ها هنوز در سن رشد هستند و ازنظر عاطفی به حمایت نیاز دارند. ممکن است شاهد تلاش آن‌ها برای ساختن آینده‌ای متفاوت باشید یا با پذیرش شکست در زندگی رفتارهای پرخطری از آن‌ها بروز کند. نشانه‌های مبارزه با طلاق در نوجوانان می‌تواند متفاوت بوده و شامل موارد زیر باشد:

        - منفی نگری یا انتقاد شدید

        - رفتارهای جنسی پرخطر

        - افزایش پرخاشگری

        - عملکرد تحصیلی ضعیف

        - روی آوردن به مواد مخدر

تاثیر طلاق بر فرزندان دختر

به‌طورکلی تأثیر طلاق والدین بر کودکان چه دختر و چه پسر مشترک است؛ اما تجربه دختر و پسر از طلاق والدین می‌تواند متفاوت باشد. طبق تحقیقات صورت گرفته دختران تا یک سال بعد از طلاق علائمی چون افسردگی، عصبانیت و مشکلات روحی و روانی دارند که این علائم اغلب باگذشت زمان بهبود می‌یابد.

در بیشتر طلاق‌های صورت گرفته این مادر است که حضانت فرزند را بر عهده می‌گیرد، در مورد دختران ایجاد رابطه قوی بین مادر و دختر کمک می‌کند تا با سرعت بیشتری نسبت به زمانی که حضانت با پدر است از استرس‌های طلاق نجات یابند. 

تاثیر طلاق بر فرزندان پسر

بررسی‌های انجام‌ شده حاکی از آن است که طلاق والدین در سنین پایین باعث افزایش برخی رفتارهای بد در پسرها مانند پرخاشگری یا دعوا می‌شود. همچنین، پسران نوجوانی که والدینشان از هم جداشده‌اند، بیشتر در خطر بروز رفتارهای بزهکارانه هستند. این تأثیرات زمانی بیشتر می‌شود که پروسه طلاق بسیار پرتنش و با جروبحث‌های طولانی انجام ‌شده باشد.

طلاق تغییر قابل‌توجهی در رشد روانی پسرها ایجاد می‌کند. طبق تحقیقات صورت گرفته وقتی والدین طلاق می‌گیرند، رفاه روانی و عزت‌نفس پسرها بسیار کاهش پیدا می‌کند، به ‌ویژه زمانی که والدین بلافاصله بعد از طلاق ازدواج مجدد داشته باشند.

پسرانی که در دوران پیش‌دبستانی شاهد طلاق والدینشان هستند بیشتر پرخاشگری و نافرمانی می‌کنند. از دست دادن پدر پس از طلاق می‌تواند تأثیر منفی بر پسران بگذارد. از دست دادن پدر ممکن است رشد و سازگاری پسران را پیچیده‌تر کرده یا به تأخیر بیندازد.

تاثیرات طلاق بر افسردگی کودکان

از عواقب مهم تأثیر طلاق والدین بر کودکان افسردگی است. قطعاً کودکانی که شاهد جدایی و از هم پاشیدن رابطه پدر و مادرشان هستند بیشتر مستعد افسردگی هستند. کودکان با طلاق والدین با افت شدید تحصیلی مواجه‌ شده، عزت‌نفس پایین‌تری دارند و در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل می‌شوند.

بیشتر این کودکان از جمع گریزان شده و منزوی می‌شوند، در ارتباط با همسالان خود پرخاشگری از خود نشان داده و مشکلات رفتاری فراوانی خواهند داشت که تمامی این‌ها از علائم افسردگی در کودکان است.

کودکان برای سلامت روانی و رشد شخصیتی به حضور مؤثر هر دو والدین نیاز دارند و نبود هرکدام، آن‌ها را به ‌سوی افسردگی سوق می‌دهد. نتایج پژوهش‌های انجام‌شده نشان می‌دهد شیوع افسردگی در کودکان طلاق به شکل فزاینده و تأسف باری بیشتر از کودکان عادی است.

معمولاً افسردگی کودکان تشخیص داده نشده و درمان نمی‌شود و این علائم را به‌ عنوان تغییرات عاطفی و روانی، عادی تشخیص می‌دهند. علائم اولیه افسردگی در کودکان حول محور غم و اندوه، احساس ناامیدی و تغییرات خلقی می‌چرخد. والدین باید به ‌موقع از مشاورین کودک کمک گرفته تا آسیب کمتری دنیای کودکی آن‌ها را تهدید کند.

کاهش تأثیر طلاق بر فرزندان

تحقیقات نشان داده آنچه اثرات بدی بر فرزندان طلاق می‌گذارد خود طلاق نیست، بلکه پروسه طولانی آن، کشمکش و تنش‌های والدین در این دوران است.

این پروسه هر چقدر کوتاه‌تر باشد بهتر است. والدین به‌ طور ناخواسته در زمان تعارض و اوج‌گیری اختلافات رفتارها و اعمالی را از خود بروز می‌دهند که آینده و بزرگ‌سالی فرزندان را به‌ طور جدی دچار مشکل خواهد کرد. برخی از رایج‌ترین این اشتباهات شامل موارد زیر است. بهتر است برای کاهش تأثیر طلاق بر کودکان این موارد را جدی بگیرید:

در مقابل او از همسرتان بدگویی نکنید.

کودک به‌طور ذاتی خود را جزئی از مادر و بخشی از پدر می‌داند. یکی از اشتباهات رایج والدین وقتی در پروسه طلاق هستند بدگویی در مورد همسرشان در مقابل کودک است. وقتی والدینی در مورد دیگری بدحرف می‌زند استرس و اضطراب درونی فرزند را افزایش داده و دید او را به طرز وحشتناکی دگرگون می‌کند. در نقطه مقابل صحبت مثبت در مورد همسرتان این پیامدها را کاهش می‌دهد.

در مورد جزئیات با فرزندتان حرف نزنید.

قرار نیست فرزندتان از میزان نفقه، توافقات طلاق و مواردی از این ‌دست چیزی بداند. وقتی با او در مورد طلاق حرف می‌زنید بدانید او نباید نقش دوست و گوش شنوا برای درد و دل را برای شما بازی کند.

او را مجبور به انتخاب نکنید.

کودکان نباید بین والدین یکی را انتخاب کنند، اینکه با چه کسی زندگی کنند، آخر هفته و تعطیلات را با که باشند یا حتی تصمیم‌های جزئی. این تصمیم‌ها و جزئیات آن باید بین والدین باشد نه فرزندان. بچه‌ها دوست دارند هر دو والدین را راضی کنند و وادار کردن آن‌ها به انتخاب باعث اضطراب شدیدی می‌شود که تا بزرگ‌سالی هم رهایشان نمی‌کند.

مراقب خودت هم باش

در حالی‌ که در دوران طلاق کودک به حمایت نیاز دارد والدین هم نباید نیازهای خود را نادیده بگیرند. اگر احساساتتان را نادیده بگیرید توانایی مراقبت از کودک را نخواهید داشت، والدین افسرده و غمگین کودکان شاد را تربیت نخواهند کرد.

از کمک خانواده و دوستان غافل نشوید و نخواهید که خودتان به‌تنهایی از پس این پروسه سخت بگذرید. کودکان به والدینی باثبات عاطفی نیاز دارند که بتوانند بر کار بزرگ فرزند پروری تمرکز کنند، خودتان را فراموش نکنید و مراقب خودتان باشید.

 

 

طلاق و تاثیرات آن در زندگی  اطرافیان

 

 

فقر مرکز روان

فقر

فقر یا تهیدستی یا تنگدستی، وضعیتی است که فرد دارایی مادی یا درآمد کافی برای رفع نیازهای اولیه خود را ندارد .فقر می‌تواند علل و آثار گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را داشته باشد.

هنگام ارزیابی فقر در آمار یا اقتصاد دو معیار اصلی وجود دارد:

  1. فقر مطلق که درآمد را با مقدار مورد نیاز برای رفع نیازهای اولیه شخصی مانند غذا، پوشاک و سرپناه مقایسه می‌کند.
  2. فقر نسبی زمانی اندازه‌گیری می‌شود که یک فرد نتواند حداقل سطح استانداردهای زندگی را در مقایسه با دیگران و در همان زمان و مکان خود فرد برآورده کند. تعریف فقر نسبی از کشوری به کشور دیگر یا از جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت است. به عنوان مثال اقتصاد ایالات متحده ممکن است در ایران و دیگر کشورها به عنوان بزرگ‌ترین و ثروتمندترین کشور در اقتصاد جهان شناخته شود اما بر اساس اداره سرشماری ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۹ میلادی (قبل از دنیاگیری کووید-۱۹)، فقر نسبی در این کشور ۱۰٫۵٪ اعلام شده و ۳۴ میلیون نفر در این کشور فقیر شناخته می‌شوند.

از نظر آماری، تا سال ۲۰۱۹ میلادی، بیشتر جمعیت جهان در فقر زندگی می‌کنند: با برابری قدرت خرید دلار آمریکا، ۸۵ درصد مردم با کمتر از ۳۰ دلار در روز، دو سوم با کمتر از ۱۰ دلار در روز و ۱۰ درصد با کمتر از ۱٫۹۰ دلار زندگی می‌کنند (فقر شدید). بر اساس گزارش گروه بانک جهانی در سال ۲۰۲۰، بیش از ۴۰ درصد از فقرا در کشورهای متأثر از جنگ زندگی می‌کنند. حتی زمانی که کشورها توسعه اقتصادی را تجربه می‌کنند، فقیرترین شهروندان کشورهای با درآمد متوسط غالباً سهم کافی از افزایش ثروت کشورهای خود را به دست نمی‌آورند تا از فقر خارج شوند.دولت‌ها و سازمان‌های غیردولتی سیاست‌ها و برنامه‌های مختلفی را برای فقرزدایی از جمله برق‌رسانی در مناطق روستایی یا سیاست‌های «اول تأمین مسکن» در مناطق شهری تجربه کرده‌اند. چارچوب‌های سیاست بین‌المللی برای کاهش فقر، که توسط سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۵ میلادی ایجاد شد و در برنامه و هدف توسعه پایا ۱ این سازمان خلاصه شده است.

نیروهای اجتماعی، مانند جنسیت، ناتوانی و معلولیت، نژاد یا قومیت، می‌توانند مسائل مرتبط با فقر را برای -زنان، کودکان و اقلیت‌ها که بار نابرابری فقر را به دوش می‌کشند، تشدید کند. علاوه بر این، افراد فرد فقیر در برابر تأثیرات سایر مسائل اجتماعی، مانند اثرات زیست‌محیطی صنعت یا تأثیرات تغییرات آب و هوایی یا سایر بلایای طبیعی یا رویدادهای شدید آب و هوایی آسیب پذیرتر هستند. فقر همچنین می‌تواند سایر مشکلات اجتماعی را بدتر کند. فشارهای اقتصادی بر جوامع فقیر اغلب در جنگل زدایی، از بین رفتن تنوع زیستی و درگیری‌های قومی و قبیله‌گرایی نقش دارد. به همین دلیل، اهداف توسعه پایدار سازمان ملل متحد و سایر برنامه‌های سیاست بین‌المللی، مانند بهبود بین‌المللی از COVID-19، بر ارتباط فقرزدایی با سایر اهداف اجتماعی تأکید دارند.

poverty

ریشه و معناشناسی

در انگلیسی

واژه (Pauvre)(poverty) «فقر» از ریشه لاتین Pauper می‌آید که با Paucus و یونانی Pénes (فقیر) و Pénia (فقر) قرابت داشته و با Penia (گرسنه) هم خانواده و با واژه Ponos (درد) و واژه Poiné (مکافات، مجازات) نیز هم خانواده است ولی خویشی دورتری دارد؛ بنابراین «فقر» را در یونانی با واژه aporia (راه به جایی نداشتن) تعریف می‌کنند.

 

فقر از دیدگاه بین‌المللی به این معنی نیست که شما نمی‌توانید خانه خود را گرم‌کنید، اجاره‌تان پرداخت کنید، یا احتیاجات فرزندانتان را بخرید. فقر از دیدگاه بین‌المللی یعنی هرروز که از خواب بیدار می‌شوید با ناامنی، عدم اطمینان و تصمیمات غیرممکن در مورد پول مواجه شوید. فقر یعنی منزوی شدن و حتی تبعیض؛ به خاطر شرایط مالی. استرس مداوم که باعث وقوع مشکلات می‌شود که و مردم را از فرصت حضور فعال در جامعه محروم می‌کند. در طول 30 سال گذشته بیش از 1 میلیارد نفر از فقر نجات پیداکرده‌اند. درحالی‌که تا سال 2030 هدف جهانی پایان دادن به فقر به‌طور کامل ادامه خواهد یافت؛ اما هنوز هم 736 میلیون مرد، زن و کودک فقیر، در فقر مفرط زندگی می‌کنند که در روز کمتر از 1.90 دلار دارند. با نگاهی عمیق به نابرابری جهانی این سؤال پیش می‌آید که چطور فقر هنوز هم می‌تواند در دنیای ثروتمند و پیشرفته‌ی کنونی وجود داشته باشد؟

تعریف فقر از دیدگاه بین‌المللی

فقر از دیدگاه بین‌المللی، یعنی نداشتن پول کافی برای پاسخگویی به نیازهای اساسی مانند غذا، لباس و سرپناه. بااین‌حال، فقر فقط درزمینهٔ نداشتن پول کافی نیست، بلکه فراتر از آن است. سازمان بانک جهانی فقر را این‌طور توصیف می‌کند:
"فقر به معنی گرسنگی است. فقر نداشتن سرپناه است. فقر به معنی بیماری عدم توانایی مراجعه به پزشک است. فقر یعنی عدم دسترسی به مدرسه و ندانستن نحوه‌ی خواندن است. فقر به معنی بیکاری، ترس از آینده، زندگی یک روز در یک‌زمان است. فقر وجوه زیادی دارد، از مکانی به مکان دیگر و در طول زمان تغییر می‌کند و از بسیاری جهات توصیف‌شده است. فقر، اغلب وضعیتی است که مردم می‌خواهند از آن رهایی یابند. بنابراین فقر، فراخوان -برای فقرا و ثروتمندان- به انجام کاری برای تغییر جهان است، به‌طوری‌که افراد زیاد دیگری نیز بتوانند به غذا، پناهگاه مناسب، آموزش و بهداشت، محافظت از خشونت و بیان آنچه در جوامعشان اتفاق می‌افتد، دسترسی داشته باشند. " علاوه بر نداشتن پول، فقر از دیدگاه بین‌المللی در مورد ناتوانایی شرکت در فعالیت‌های تفریحی؛ عدم امکان بردن بچه‌ها به سفر روزانه باهمکلاسی‌هایشان و یا جشن تولد؛ عدم توانایی پرداخت دارو برای بیماری نیز تلقی می‌شود. همه این‌ها به معنی فقیر بودن است. کسانی که به‌سختی قادر به پرداخت هزینه غذا و پناهگاهشان هستند، نمی‌توانند این هزینه‌های دیگر را پرداخت کنند. هنگامی‌که افراد در یک جامعه محروم می‌شوند، زمانی که به‌خوبی تحصیل نمی‌کنند و در صورت بروز بیماری، عواقب منفی برای جامعه به وجود می‌آید. همه­ی ما بهای فقر را می‌پردازیم. افزایش هزینه‌های سیستم بهداشتی، سیستم قضاوت و سایر سیستم‌هایی که از افراد فقیر جامعه می‌تواند حمایت کند، بر اقتصاد ما اثر می‌گذارد. درحالی‌که پیشرفت‌های زیادی درزمینهٔ ی اندازه‌گیری و تجزیه‌وتحلیل فقر صورت گرفته است، سازمان بانک جهانی در حال کار برای شناسایی شاخص‌های دیگری از ابعاد فقر است. این کار شامل شناسایی شاخص‌های اجتماعی برای ردیابی آموزش، سلامت، دسترسی به خدمات، آسیب‌پذیری و انزوای اجتماعی است. هیچ علتی برای فقر وجود ندارد و نتایج آن در هر مورد متفاوت است. فقر به میزان قابل‌توجهی به وضعیت بستگی دارد. احساس فقر در کانادا متفاوت از زندگی فقیرانه در روسیه و زیمبابوه است. تفاوت میان غنی و فقیر در مرزهای یک کشور نیز می‌تواند، زیاد باشد.

 

هیچ علتی برای فقر وجود ندارد و نتایج آن در هر مورد متفاوت است. فقر به میزان قابل‌توجهی به وضعیت بستگی دارد. احساس فقر در کانادا متفاوت از زندگی فقیرانه در روسیه و زیمبابوه است. تفاوت میان غنی و فقیر در مرزهای یک کشور نیز می‌تواند، زیاد باشد.

انواع فقر

ازآنجاکه فقر از دیدگاه بین‌المللی به عناصر چندمنظوره و چندبعدی مانند منطقه، دوره، شرایط جغرافیایی، اوضاع و موارد دیگری بستگی دارد، بر اساس جنبه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، روش‌های مختلفی برای شناسایی نوع فقر از دیدگاه بین‌المللی وجود دارد:

1. فقر مطلق
2. فقر نسبی
3. فقر موقعیتی
4. فقر نسلی
5. فقر روستایی
6.  فقر شهری

اکنون هریک از انواع فقر را توضیح می‌دهیم:

 

1. فقر مطلق: این نوع فقر از دیدگاه بین‌المللی به‌عنوان فقر شدید یا فقر مفرط (نکبت‌بار) شناخته‌شده است، این وضعیت شامل کمبود مواد اولیه، آب پاک، بهداشت، سرپناه، آموزش و اطلاع‌رسانی است. کسانی که به فقر مطلق گرفتار هستند، در تلاش برای مبارزه با مرگ‌ومیر کودکان از بیماری‌های قابل‌پیشگیری مانند مالاریا، وبا و بیماری‌های مرتبط با آلودگی آب، هستند. فقر مطلق معمولاً در کشورهای پیشرفته غیرعادی است.

این نوع فقر، نخستین بار در سال 1990 معرفی شد، خط فقر "دلار در روز"، فقر مطلق را بر اساس استانداردهای فقیرترین کشورهای جهان محاسبه کرد. در اکتبر سال 2015، بانک جهانی فقر مطلق را به‌عنوان 1.90 دلار در روز معرفی کرد. این عدد بحث‌انگیز است؛ بنابراین هر کشوری آستانه خط فقر مطلق خود را دارد.

رابرت مک نامارا، رئیس سابق بانک جهانی، گفت: "این شرایطی است که توسط سوءتغذیه، بی‌سوادی، بیماری، محیط‌زیست وحشی، مرگ‌ومیر بالای نوزادان و امید به زندگی کم، به‌گونه‌ای تعریف‌شده است که پایین‌تر هرگونه تعریف معقول برای شأن انسانی است".

 

2. فقر نسبی: از دیدگاه اجتماعی تعریف‌شده است و استانداردهای زندگی را با استانداردهای اقتصادی مربوط به جمعیت در حال زندگی در محیط، مقایسه می‌کند. ازاین‌رو، این نوع از فقر از دیدگاه بین‌المللی به معنی اندازه‌گیری نابرابری درآمد است. به‌عنوان‌مثال، یک خانواده را می‌توان فقیر دانست اگر استطاعت تعطیلات را نداشته باشد یا نتواند برای کریسمس هدیه بخرد یا نتواند جوان خود را به دانشگاه بفرستد.

معمولاً فقر نسبی به‌عنوان درصدی از جمعیت با درآمد کمتر از نسبت ثابت میانگین درآمد محاسبه می‌شود. این‌یک معیار مورداستفاده برای تعیین نرخ فقر از دیدگاه بین‌المللی در کشورهای توسعه‌یافته ثروتمند است. در اتحادیه اروپا "اندازه‌گیری فقر نسبی برجسته‌ترین شاخص و رایج‌ترین شاخص پذیرش اجتماعی اتحادیه اروپا است"

 

3. فقر موقعیتی: فقر موقتی به دلیل وقوع یک رویداد ناگوار مانند فاجعه زیست‌محیطی، از دست دادن شغل و مشکل سلامتی شدید است. مردم حتی می‌توانند با کمک‌های کوچک کمک کنند؛ زیرا این فقر از دیدگاه بین‌المللی به دلیل رویداد تأسف‌آور رخ می‌دهد.

 

4. فقر نسلی: این نوع فقر از دیدگاه بین‌المللی به فرد و خانواده‌ها از یک نسل به نسل دیگر تحویل داده می‌شود. این نوع فقر پیچیده‌تر است زیرا راه فراری نیست و مردم به خاطر اینکه در آن گرفتار می‌شوند قادر به دسترسی به ابزار موردنیاز برای خروج از آن نیستند. "این نوع فقر در خانواده‌هایی رخ می‌دهد که حداقل دو نسل در فقر متولدشده‌اند. خانواده‌هایی که در این نوع فقر زندگی می‌کنند، ابزاری برای از برون‌رفت از این وضعیت خود ندارند "(جانسن، 2009).

 

5. فقر روستایی: این نوع فقر از دیدگاه بین‌المللی در مناطق روستایی با جمعیت کمتر از 50،000 رخ می‌دهد. این نوع فقر مختص منطقه‌ای است که فرصت‌های شغلی کمتر، دسترسی کمتری به خدمات، پشتیبانی کمتر از معلولیت و فرصت‌های آموزش عالی وجود دارد. مردم بیشتر در حال تلاش برای زندگی کشاورزی و سایر کارهای منحصربه‌فرد موجود در محیط اطراف خود هستند.

نرخ فقر روستایی در حال افزایش است و از زمان جمع‌آوری داده‌ها در دهه 1960، از نرخ شهری تجاوز کرده است. تفاوت بین دو نرخ فقر در 30 سال گذشته حدود 5 درصد است، نرخ شهری در حدود 10-15 درصد و نرخ روستایی در حدود 15-20 درصد (جولیفه، 2004).

 

6. فقر شهری: این نوع فقر از دیدگاه بین‌المللی در مناطق شهری با جمعیت بیش از 50،000 رخ می‌دهد. موارد زیر چالش‌های بزرگی هستند که شهروندان فقیر با آن مواجه‌اند:

· دسترسی محدود به بهداشت و آموزش‌وپرورش.
· مسکن و خدمات ناکافی.
· محیط خشونت‌آمیز و ناخوشایند به علت ازدیاد جمعیت.
· مکانیسم محافظت اجتماعی کم و فقدان آن.

 

7.فقر جسمی

شخصی که نقص عضو دارد، دچار فقر جسمی است؛ بدین‌ترتیب، معلولان در شمار فقیران جای دارند؛ هر چند از ابعاد دیگر در درجات بالایی از توانگری باشند. البته چنین فقری اغلب به فقر مالی نیز می‌انجامد.

8.فقر فرهنگی

بی‌تردید خرد، یکی بزرگترین نعمت‌های خداوند متعال است. هیچ نعمتی از عقل برتر نیست؛ ولی برخی انسان‌ها از این نعمت بزرگ بی‌بهره یا کم‌بهره‌اند. عقل مراتب مختلفی دارد. گروهی از پایین‌ترین مرتبه آن یعنی توان درک نیز بی‌بهره‌اند.

9.فقر روحی (ذهنی)

گروهی، به‌رغم برخورداری از مواهب طبیعی بسیار، همواره خود را نیازمند می‌پندارند؛ در اندیشه افزایش دارایی خویش به‌‌سر می‌برند و از مشاهده مردم داراتر در حسرت فرو می‌روند. آزمندی و حسد در جان این ‌افراد ریشه دوانیده و آنها را از درون می‌پوساند.

10.فقر مالی

این نوع فقر که فقر مالی، فقر اقتصادی، فقر معیشتی و محرومیت نیز خوانده می‌شود، عبارت است از ناتوانی در برآورده‌ساختن نیازهای انسانی. یعنی ناتوانی انسان در تأمین حد کافی نیازمندی‌های بنیادی خود به‌منظور رسیدن به یک زندگی آبرومند و شایسته به‌عنوان شرط لازم در رسیدن به‌سوی کمال.

 

آثار فقر را به دسته‌های زیر تقسیم کرده‌اند:

1- آثار اقتصادی

از آن‌جا که فقر، پدیده‌ای اقتصادی است، به‌طور طبیعی در حوزه‌اقتصاد آثاری ویرانگر برجای می‌نهد. این پدیده چنانچه به‌موقع شناسایی و نابود نشود، چون غده سرطانی گسترش یافته، جامعه را فرا می‌گیرد و به مرگ ‌اجتماع می‌انجامد؛ به تعبیر جامعه‌شناسان، فقر؛ فقر می‌زاید و به‌طور معمول ‌فرزندان فقرا در محرومیت باقی می‌مانند. مورد استفاده قرار نگرفتن امکانات ‌بالقوه اقتصادی، فقدان سرمایه لازم برای سرمایه‌گذاری، کمبود تقاضا برای نیروی‌کار، پایین‌بودن مزد‌ها و رشد منفی، از دیگر آثار اقتصادی فقر است؛ زیرا فقرا، به سبب محرومیتی که دارند، به‌طور معمول از تحصیلات و تخصص لازم بی‌بهره‌اند؛ در نتیجه، از ظرفیت کارخانه‌ها، مزارع و دیگر منابع و امکانات استفاده کامل نمی‌شود، تولید کاهش می‌یابد و درنهایت، کشور فقیر برای تأمین نیازهای اساسی‌اش، ناگزیر ارزش‌های خود را زیرپا می‌نهد. دست نیاز به‌‌سوی کشورهای ثروتمند دراز می‌کند و به وابستگی ‌اقتصادی، که اغلب به وابستگی سیاسی می‌انجامد، تن می‌دهد.

2- آثار فرهنگی

 

آثار فرهنگی فقر در جامعه بسیار گسترده‌تر از آثار اقتصادی آن است. برخی از این آثار عبارت ‌است از:

الف) ضعف عقیدتی

محرومیت‌های اقتصادی ناشی از فقر، در افرادی که ظرفیت کافی ندارند و از سویی به سبب فقر از فراگیری تعالیم دینی بی‌‌بهره‌اند، به سست‌شدن ارکان ‌ایمان می‌انجامد و ممکن است اعتقادشان به مبدأ هستی را ضعیف کند.

ب) ضعف علمی

کمبود مراکز آموزشی و مربیان مجرب یکی از آثار فقر در سطح جامعه است. علاوه‌بر این، امکانات محدود جامعه نیز تنها دراختیار گروه‌های خاصی که از توانایی مالی برخوردارند، قرار می‌گیرد. در کشورهای فقیر معمولا کودکان از سنین پایین در کنار سرپرست خانواده برای تأمین نیازهای ‌اولیه زندگی تلاش می‌کنند و به همین سبب، آمار ترک‌تحصیل نوجوانان بسیار بالاست.

ج) اضطراب و ناراحتی‌های روحی

 

وقتی فاصله طبقاتی در جامعه‌ای شدت یابد، به‌تدریج کینه‌ها و عقده‌های روحی درون فقرا ریشه می‌دواند و حالت نومیدی و افسردگی آنها را فرامی‌گیرد و آثار اجتماعی زیانباری به ارمغان می‌آورد.

د) رخت بربستن صفات پسندیده

انسان‌های نیازمند، به ‌سبب تزلزل روحیه‌ای که دارند، اغلب گرفتار ضعف ‌شخصیت شده، به‌تدریج خصلت‌های والای خود را از دست می‌دهند و به ‌بعضی از صفات ناپسند مبتلا می‌شوند؛ برای مثال، وقتی نیازمندی می‌بیند کسی سخن راستش را باور نمی‌کند، کم‌کم در برابر دروغگویی بی‌تفاوت می‌شود.

3- آثار اجتماعی

میان محرومیت‌های اقتصادی و مسائل فرهنگی- اجتماعی پیوندی مستحکم وجود دارد. آثار گونه‌گون فقر در هنجارهای جامعه نیز تأثیر می‌گذارد.

مهم‌ترین اثر اجتماعی فقر که خود به آثار دیگر می‌انجامد، ضعف شخصیت تهیدستان است. فقیران، به سبب برخوردار نبودن از امکانات مادی ‌و موقعیت اجتماعی، در جامعه مورد تحقیر قرار می‌گیرند؛ اگر حقی از آنها پایمال شود، کسی گفتارشان را نمی‌پذیرد. بنابراین، قدرت دفاع از حق خود را از دست می‌دهند و نومید به انزوا روی می‌آورند.

 

این آثار در صحنه اجتماع بسیار خطرناک‌تر و ویرانگرتر است. بخشی از این آثار که به‌طور عمده زاییده عقده‌های روحی و تحقیرهای اجتماعی و سلب ‌شخصیت تهیدستان شمرده می‌شود، عبارت است از: بالارفتن آمار جرایم و بزهکاری حتی درمیان کودکان و نوجوانان، طلاق، اعتیاد، فحشا، تکدی‌گری و ولگردی.

4- آثار سیاسی

فقر و محرومیت سبب می‌شود تهیدستان در برابر دولتمردان احساس بی‌اعتمادی کرده و در اجرای برنامه‌های دولت همراهی نکنند.

راه‌های پیشگیری از فقر

به‌طور کلی شیوه اصولی برخورد با هر مشکلی، بستن راه پدیدآمدن آن است؛ چنان‌که همه متخصصان دانش پزشکی بر این باورند که پرداختن به بهداشت و جلوگیری از پیدایش بیماری از درمان آن آسان‌تر و مهم‌تر است. در مبارزه با مشکل فقر نیز اجرای سیاست‌هایی برای از بین بردن زمینه‌های پیدایش آن مهم‌ترین گام به‌شمار می‌آید.

الف) مقابله با عوامل فرهنگی و اجتماعی

 

به‌طور خلاصه، عوامل فرهنگی و اجتماعی فقر فردی و اجتماعی عبارت است از: تنبلی و عدم استقامت در کار؛ بی‌برنامگی؛ دیدگاه نادرست درباره دنیا و آخرت؛ خودباختگی و عدم اعتماد به‌نفس؛ ترویج گناه و فساد در جامعه؛ اعتیاد و تکدی‌گری و اظهار فقر. تشویق مردم به کار و تلاش و توجه‌دادن آنها به آثار دنیایی و آخرتی آن نیز در این راه بسیارمؤثر می‌نماید. بدیهی است که ایجاد نشاط، امید به آینده و استحکام پایه‌های عقیدتی در بین جوانان، شرط اولیه برای گسترش فرهنگ کار و تلاش در جامعه است. به تصویر کشیدن نتیجه تلاش افرادی که در سایه تلاش و استقامت به موفقیت‌های بزرگ دست یافته‌اند و نیز یادآوری تمدن عظیم اسلامی، که در سایه به کار بستن آموزه‌های دین تحقق یافت، در زدودن روحیه تنبلی، نومیدی و خودباختگی مردم تأثیر بسیار دارد. افزون‌بر این، تقویت ابعاد معنوی جامعه و از بین‌بردن زمینه‌های گناه و اعتیاد و تبیین آثار مرگبار آن، از روی‌آوردن مردم، به‌ویژه نسل جوان، به گناهان جلوگیری می‌کند. بدیهی است که در کنار نفی این امور، فراهم‌کردن امکانات تفریحی و ورزشی و نیز علمی و آموزشی و تشویق جوانان به آنها امری ضروری می‌نماید. برخورد با متکدیان حرفه‌ای، جمع‌آوری آنها در اردوگاه‌ها، آموزش فرهنگی و حرفه‌ای آنها و نیز ایجاد امکانات شغلی برای آنان بخشی از سیاست‌ها به‌شمار می‌آید. رسانه‌های گروهی، به‌ویژه صداوسیما، در کارآمدی سیاست‌های فوق نقش بسزایی دارند.

ب) مقابله با عوامل طبیعی

باتوجه به آنچه که به آن اشاره شد، گاه عوامل طبیعی چون مرگ و از کارافتادگی سرپرست خانواده، سیل و زلزله موجب تهیدست‌شدن گروه‌هایی از جامعه می‌شود. در این جهت دو کار اساسی لازم است:

انجام اقداماتی در جهت به‌حداقل رساندن آسیب‌های ناشی از عوامل طبیعی، مانند ایجاد سیل‌بند و رعایت اصول ایمنی در کارگاه‌ها، جاده‌ها و ساختمان‌ها. تقویت سیستم تأمین اجتماعی، به‌منظور تحت‌پوشش قراردادن، از کار افتادگان، بی‌سرپرستان و قربانیان حوادث طبیعی.

ج) مقابله با عوامل اقتصادی

مسائل اقتصادی، اصلی‌ترین عامل پیدایش فقر است. منشأ اساسی فقر در بعد اقتصادی، مسأله حاکمیت نظام سرمایه‌داری و روابط اقتصادی مبتنی‌بر آن است. وقتی اقتصاد جامعه براساس نظام اقتصادی اسلام سامان یابد، زمینه پیدایش نابرابری و استثمار از میان می‌رود و برای ظهور فقر درجامعه جایی نمی‌ماند. عوامل اقتصادی فقر عبارت است از:

توزیع ناعادلانه ثروت؛ تورم؛ فقدان امکانات شغلی؛ ضعف مدیریت و تخصیص نیروی انسانی؛ بازدهی پایین و عدم کارآیی در تخصص منابع.

 

 

 

 

باوجود تعاریف زیاد، آنچه مشخص است؛ فقر از دیدگاه بین‌المللی یک مسئله اجتماعی پیچیده است. مهم نیست که فقر چقدر تعریف‌شده است، می‌توان گفت که فقر مسئله‌ای است که نیاز به توجه همگانی دارد. این‌که تمام اعضای جامعه ما باهم کار کنند تا فرصت‌هایی را برای همه اعضا فراهم کنند و بتوانیم به تمام پتانسیل خود دست‌یابیم، امر مهمی است. این مسئله باعث می‌شود که همه ما به یکدیگر کمک کنیم.

 

سطح زندگی

سطح زندگی اصطلاحی است که برای نشان دادن حدود مصارف مادی و معنوی اهالی یک کشور به کار می‌رود.

سطح زندگی به میزان و چگونگی برآوردن نیازهای مادی و معنوی بستگی داشته و در ساختارهای اقتصادی - اجتماعی و در مراحل مختلف رشد تاریخی و بر حسب کشورهای مختلف فرق می‌کند. سطح زندگی مستقیماً به تولید اجتماعی، درآمد اهالی، میزان مصرف کالاهای بلند مدت و کوتاه مدت و چگونگی برطرف کردن نیازهای فرهنگی و بهداشتی وابسته است.

چرایی‌ها

پیش از انقلاب صنعتی فقر بخاطر اقتصاد ضعیف غیرقابل اجتناب بود. در دو تا از بزرگ‌ترین شهرهای غرب اروپا به نام Antwerp و Lyons تا سال ۱۶۰۰ سه چهارم کل جمعیت به حدی فقیر بودند که حتی نمی‌توانستند مالیات بدهند.

در قرن ۱۸ در انگلستان نیمی از جمعیت حداقل گاهی اوقات برای امرار معاش به خیریه وابسته بودند. در تاریخ معاصر کمبود غذا به‌طور قابل توجهی کاهش یافته است که آن را مدیون پیشرفت‌های تکنولوژی د بخش کشاورزی هستیم. تکنولوژی‌هایی مانند به‌کارگیری کودهای نیتروژنه، آفت کش‌ها و روش‌های جدید آبیاری که باعث افزایش تولید بخش کشاورزی شده‌اند. تولید بالای محصول در بعضی از مناطق مانند کشور چین باعث شده است کالاهایی که زمانی کالای لوکس وگران قیمت محسوب می‌شدند مانند خودرو و کامپیوتر الان ارزان‌تر در دسترس مردم قرار گیرند در نتیجه قابل دسترس برای مردمی با استطاعت مالی کمتر شده است. افزایش هزینه‌های زندگی جاری باعث شده است که مردم فقیر کمتر استطاعت خرید اجناس را داشته باشند. افراد فقیر سهم بیشتری از پول خود را صرف خرید مواد غذایی می‌کنند در نتیجه افراد فقیر و آنهایی که در آستانه فقر هستند به‌طور به‌خصوص در برابر افزایش قیمت غذا آسیب‌پذیر هستند.

مواردی تولید و تأمین غذا را تهدید می‌کند از جمله خشکسالی، بحران قحطی آب و همچنین کشت مکرر بر روی زمین باعث کاهش حاصل خیزی آن و کاهش راندمان تولید محصول می‌شود. تقریباً ۴۰ درصد زمین‌های کشاورزی به‌طور جدی فرسایش یافته‌اند. در آفریقا اگر فرسایش خاک با همین سرعت پیش برود تا سال ۲۰۲۵ فقط می‌تواند غذای مورد نیاز ۲۵ درصد جمعیتش را تأمین کند.

مراقبت‌های بهداشتی برای فقرا به‌طور گسترده در دسترس نیست. مهاجرت کارکنان بخش بهداشت و درمان از کشورهای فقیر صدمه جبران ناپذیری دارد به‌طور مثال تخمین زده می‌شود ۱۰۰۰۰۰ پرستار فلیپینی در بین سال‌های ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۶ مهاجرت کرده باشند و تعداد دکترهای اتیوپیایی در ایالت شیکاگو آمریکا بیش از خود کشور اتیوپی است این باعث صدمه بیشتر به فقرا و حتی افزایش فقر در آن کشورها می‌شود.

بیکاری مرکز روان

بیکاری

برای اکثر مردم، بیکاری وضعیت خوشایندی نیست. بیکاری را نمی توان به آسانی تعریف کرد. معنای آن فاقد کار بودن است، اما کار به معنای کارمزدی و کار در شغلی شناخته شده است.
کار از ویژگی های نوع انسان به شمار می رود و به همین جهت ارزش آن را دارد که دقیقا مورد مطالعه قرار گیرد. انسان یک حیوان اجتماعی است که هنوز هم به رغم تنوع مجموعه های بوم شناختی و آهنگ حرکت ترقیات فنی، تحول ساختار و مرتبه اقتصادی جوامع، اساسا مشغول به کار است.
کار مخرج مشترک و شرط هر نوع زندگی انسانی در جامعه است. برای اکثر مردم، بیکاری وضعیت خوشایندی نیست. فاقد کار بودن هنگامی که شخص به آن نیاز دارد و نداشتن منابع لازم برای گذراندن یک زندگی رضایت بخش، علاوه بر سختی مادی رنج روحی به همراه می آورد.
کینز معتقد بود که بیکاری از فقدان قدرت خرید کافی برای خرید کالاها ناشی می شود حکومت ها می توانند با مداخله خود سطح تقاضا را در اقتصاد افزایش داده، باعث ایجاد مشاغل جدید شوند.
● بیکاری را نمی توان به آسانی تعریف کرد
معنای آن فاقد کار بودن است، اما کار به معنای کارمزدی و کار در شغلی شناخته شده است. افرادی که به درستی به عنوان بیکار ثبت نام گردیده اند ممکن است به شکل های مختلف به فعالیت مولد، از جمله نقاشی خانه یا رسیدگی به باغچه بپردازند، بسیاری از افراد به کارمزدی نیمه وقت اشتغال دارند یا تنها به طور پراکنده به مشاغل مزدبگیری اشتغال پیدا می کنند که البته بازنشستگان به عنوان بیکار محسوب نمی شوند.
بیکاری برای مردان زیادتر از زنان و برای اقلیت قومی بیشتر است. همچنین میزان بیکاری طولانی مدت اقلیت های قومی بسیار زیادتر از میزان متوسط برای بقیه جمعیت است. افزایش اخیر میزان بیکاری به ویژه جوانان را متاثر ساخته است.
تجربه بیکاری برای کسانی که به داشتن شغل ثابت و مطمئن عادت کرده اند می تواند بسیار ناراحت کننده باشد. بدیهی است مستقیم ترین نتیجه آن از دست دادن درآمد است. در جوامع امروزی داشتن شغل برای حفظ عزت نفس فرد مهم است حتی در مواردی که شرایط کار نسبتا ناخوشایند و وظایف مربوطه کسل کننده است کار معمولا عنصر تشکیل دهنده ای در ترکیب روانی مردم و دور فعالیت های روزانه آنها است.
▪ ۶ ویژگی اصلی کارمزدی در اینجا در خور توجه است:
۱) پول: مزد یا حقوق ، منبع اصلی است که اکثر مردم برای تامین نیازهای خود به آن وابسته اند بدون چنین درآمدی اضطراب های مربوط به گذراندن زندگی هر روزه معمولا افزایش می یابند.
۲) سطح فعالیت: اشتغال اغلب اساسی، برای کسب و کاربرد مهارت ها و توانایی ها فراهم می کند. حتی در مواردی که کار یکنواخت و معمولی است محیط ساختار مندی ارایه می کند که در آن نیروی فرد می تواند جذب شود. بدون اشتغال فرصت کاربرد این گونه مهارت ها و توانایی ها ممکن است کاهش یابد.
۳) تنوع: اشتغال، دسترسی به زمینه هایی را فراهم می کند که با محیط های خانگی متفاوت است. در محیط کار، حتی هنگامی که وظایف کسل کننده است افراد ممکن است از این که کاری متفاوت با کارهای خانه را انجام می دهند لذت می برند ، بیکاری فرد را از این منبع متنوع نسبت به محیط خانگی محروم می کند.
۴) ساخت زمانی: برای افرادی که دارای اشتغال منظم هستند، روز معمولا پیرامون آهنگ کار سازمان می یابد. اگر چه ممکن است این امر گاهی تحمیلی باشد، یک حس جهت یابی در فعالیت های روزانه فراهم می کند. افرادی که بدون کار هستند غالبا زندگی را ملامت آور می یابند و نوعی احساس بی تفاوتی نسبت به زمان پیدا می کند همان گونه که یک فرد بیکار گفته است: زمان اکنون اهمیتی را که قبلا داشت ندارد، وقت بسیار است .
۵) تماس های اجتماعی: محیط کار غالبا دوستی ها و فرصت های مشارکت در فعالیت مشترک با دیگران را فراهم می سازد. جدا از محیط کار، دایره دوستان و آشنایان احتمالی شخص ممکن است رفته رفته تنگ تر شود.
۶) هویت شخصی: اشتغال معمولا به خاطر حس هویت اجتماعی پایداری که ارایه می کند ارزشمند شمرده می شود. به ویژه برای مردان، عزت نفس اغلب در ارتباط با نقش اقتصادی ای است که آنها برای تامین زندگی خانواده ایفا می کنند.
● حال چرا بیکاری افزایش یافته است؟
درحال حاضر بیکاری به بحران تبدیل شده است، آن هم در ایرانی که سرشار از منابع طبیعی و نیروی انسانی است. وقتی در جامعه ای بیکاری وجود دارد به این مفهوم است که بین امور و فعالیت ها ، هماهنگی و روابط درست برقرار نیست و روابط و مناسبات اقتصادی آن نادرست و الگوی بهره برداری از منابع و امکاناتش غیرکارآمد است.
▪ طرح مساله: بیکاری در حالت کلی و به ویژه بیکاری جوانان ، مشکل عمده بیشتر جوامع است. طبق آخرین داده های آماری از ویژگی های اشتغال و بیکاری خانواده ها در سال ۱۳۸۴ (مرکز آمار ایران) در حال حاضر ۵/۱۱ درصد از نیروی کار کشور به طور آشکار بیکارند و نرخ بیکاری در استان های خوزستان، سیستان و بلوچستان با عبور از مرز ۱۸ درصد ابعاد وخیمی به خود گرفته است.
▪ طبق تعریف مرکز آمار ایران: بیکار به کسی گفته می شود که طی هفت روز گذشته در جستجوی کار بوده و یا به علت تغییر فصل، شغل خود را از دست داده است و هنوز در جستجوی کار است.
بنا به تعریف مساله اجتماعی، پدیده هایی مثل اعتیاد، خلاف کاری، قانون ستیزی، هنجارشکنی در ارتباط تنگاتنگی با بیکاری و فقر و محرومیت هستند و جملگی حاکی از وجود کاستی ها و نارسایی هایی ژرف و عمیق و فراگیر در کارکردهای اقتصادی و اجتماعی کشور است و چنانچه اصلاح نشود، ایران را در آینده ای نه چندان دور، آبستن بحران و مضیقه های زیستی گسترده ای خواهد کرد.
ـ مشکلاتی که باعث ایجاد بیکاری شده اند به دو دسته تقسیم می شوند:
الف) مشکلات عمومی: مثل تنوع و تعدد در اهداف برنامه های توسعه، عدم پیگیری سیاست ها و خط مشی های مبنی بر کوچک کردن حجم فعالیت های مختلف دولت، عدم توفیق در استفاده اقتصادی از ظرفیت های بالفعل و بالقوه.
ب) مشکلات اختصاصی: بازار کار درحال حاضر بدون سازمان متولی و مسوول می باشد ، فقدان یک بانک اطلاعاتی جامع و کامل برای آمار و اطلاعات مربوطه به بازار کار کشور، عدم هماهنگی بین سطح دستمزدهای واقعی و هزینه های واقعی مربوط به نیروی کار در کشور، عدم اجرای دقیق و کامل سیاست ها و خط مشی های پیش بینی شده در برنامه ها. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیامدهای آن، شروع جنگ، فرار سرمایه، تعطیلی کارخانه ها، تحریم خارجی و فقدان برنامه ریزی و. . . باعث گردید که در این دهه نرخ رشد مطلق بسیاری از متغیرهای اقتصادی و اجتماعی و به ویژه متغیرهای مربوط به بازار کار و نیروی کار بدتر شود.
در برنامه اول توسعه یا کنترل جمعیت، تغییر شغل کاذب و غیرمولد، افزایش بهره وری نیروی کار و کاهش نرخ بیکاری از جمله اهداف کمی و کیفی بود که اگر چه در کاهش نرخ جمعیت موفق شد ولی در اشتغال زایی چندان موفق نبود. حال با توجه به ورود متولدین دهه ۶۰ و ۵۰ به بازار کار مشکلات اشتغال و بیکاری در اقصی نقاط کشور حکایت از این مساله دارد که به این مساله آن طور که شاید و باید توجه نشده است و اقدامی صورت نگرفته است.
در برنامه ریزی های نیروی انسانی و همچنین برنامه ریزی های اقتصادی، برآورد و پیش بینی میزان عرضه نیروی کار بسیار مهم است زیرا بر حجم سرمایه گذاری ها اثر می گذارد.
بنابر این می توان نتیجه گرفت که افزایش جمعیت با تغییری که در ساخت جمعیت ایجاد می کند بازار کار را تحت تاثیر قرارمی دهد. نتیجه نهایی از این زنجیره اثرگذاری افزایش عرضه نیروی کار و بر هم خوردن تعادل آن با تقاضاست.
کاهش رشد اشتغال ناشی از رکود فعالیت های تولیدی و عمدتا کاهش تولیدات صنعتی در دوران انقلاب فرار سرمایه ها، تحریم اقتصادی بلوک غرب، جنگ و توقف بسیاری از تولیدات در مناطق جنگی، عدم گسترش سرمایه گذاری های تولیدی، صنعتی به دلیل بلاتکلیفی بخش خصوصی و کم بها دادن دولت به آن و مهم تر از همه سرازیر شدن سرمایه های بخش خصوصی به سوی خدمات (که به تبع از همه کمتر اشتغال زا است) بوده است. اما افزایش فاصله بین میزان اشتغال عمومی و میزان فعالیت عمومی که به صورت پدیده بیکاری پنهان نمایان می شود، نشان می دهد که فرصت های شغلی هم پای تقاضای اشتغال افزایش نیافته است و فرصت های شغلی ایجاد شده متناسب با ترکیب عرضه نیروی کار که عمدتا سطح پایینی دارند، نبوده است. با تغییر و اصلاح ساخت سنی جمعیت و پایین آمدن نرخ باروری می توان از فقر عمومی به میزان زیادی کاست که البته تا زمانی نسبتا طولانی، کاهش چشمگیری در حجم نیروی کار به وجود نخواهد آمد.
اما به مرور می تواند آثار سوء افزایش عرضه نیروی کار را خنثی کند و در آینده نتایجی فراتر به دست دهد. هر چند بیکاری به هنگام بحران ها و رکود اقتصادی امری همگانی و عام تلقی می شود اما گروه هایی خاص از جمله جوانان، زنان و سالخوردگان در معرض بیکاری و عدم اشتغال بیشتری قرار دارند.
به طور معمول، گروه های سنی جوان که به طور متوالی به سن فعالیت می رسند و پس از فراغت از تحصیل به بازار کار روی می آوردند تا هنگامی که کاری پیدا کنند مدتها طول می کشد. به علاوه مشاغلی که برای نخستین بار به جوانان عرضه می شود یا در بخش خدمات است و یا در بخشی از صنعت که به مهارت و تخصص زیاد احتیاج ندارد.
این گونه مشاغل معمولا با میزان بالایی از جابجایی کار همراه است و غالبا شامل کارهای موقتی و یا فصلی است که بدون مطالعه و بر حسب تصادف به دست می آورند و به همین دلیل نیز به سرعت آن را ترک می کنند و گاه تا به آن کار عادت کنند و مهارت های لازم را به دست آورند مدتی طول می کشد که گاه در این میان در معرض جابجایی و بیکاری قرار می گیرند.
بیکاری موجود به طور کامل معلول اوضاع اقتصادی ایران و ساختار کلی آن است که ناشی از عدم تعادل کارکردی و عدم تطبیق مهارت ها و تخصص های ضعیف بخش های وسیعی از شاغلان کشور با نیازها و ضرورت های اساسی بخش های رو به رشد اقتصادی بوده است. نوسانات تولید، رشد جمعیت، تغییر در ساخت و روش های تولید، عقب ماندگی اقتصادی، قانون عرضه و تقاضا، مدیران نالایق، بروکراسی نفس گیر و خفه کننده، فساد بخش های اداری، وجود قوانین مخل سرمایه گذاری تولید، فقدان امنیت برای سرمایه و سرمایه گذاری، فرار مداوم نیروی انسانی نخبه و سرمایه های فیزیکی، ناهماهنگی بین دستگاه های اداری، اجرایی، افزایش رقابت های بین المللی در صنایعی که پیشرفت روزافزونی دارند، وجود کسادی اقتصادی جهانی، ابداع و نوآوری ها که به کاهش سطح مهارت ها منجر می شود.
البته تعمیم آثار تکنولوژی جدید بر سطح اشتغال امر دشواری است.
از یک سو صنایع جدید که به سرعت رشد می کند بر محور صنایع الکترونیکی استوار است که ظاهرا اشتغال های تازه ای ایجاد می کند و درآمد را افزایش می دهد و از سوی دیگر، استفاده از تکنولوژی اطلاعات در جهت جانشین شدن سرمایه به جای کار است همه دست به دست هم می دهد تا بر شدت حجم بیکاری بیافزایند و از آنجا که اثرات منفی پدیده بیکاری بسیار عمیق است استمرار چنین مساله ای بر بعد و حیات اجتماعی جامعه اثرات مخربی می گذارد که می توان به عواملی چند اشاره کرد:
- کاهش تولید ناخالص ملی، کاهش مهارت های شغلی، کاهش درآمد و افزایش فقر و نابرابری، آسیب های روحی و روانی، عدم تندرستی و مرگ و میر، تضعیف روابط فامیلی و اجتماعی، کاهش انگیزه های کاری در آینده، تشدید نابرابری های جنسی و نژادی، کم رنگ شدن ارزش های اجتماعی و فرهنگی، عدم انعطاف پذیری ساختی و سازماندهی برای حل مشکل بیکاری و برطرف کردن پیامدهای آن، راهکارهایی ارایه شده که اگر با جدیت دنبال شود به طور چشمگیری از تعداد بیکاران کم می نماید و جامعه را دچار مشکلاتی ناشی از آن نمی کند.
▪ برخی راه حل ها بدین شرح اند:
توجه به صنایع کوچک که به سرمایه گذاری های کمتر نیاز دارند و اشتغال زایی آنها بیش از صنایع بزرگ است که اکنون دولت در این خصوص اقدام به سرمایه گذاری در گسترش بنگاه های اقتصادی زودبازده و کارآفرین نموده است که تا حد قابل قبولی موفق بوده است. خروج نیروهای خارجی از کشور و آموزش و اعزام نیروی کار داخلی به بازارهای جهانی، انعطاف پذیر کردن قانون کار که کارفرماها تمایل بیشتری به استخدام کارگران داشته باشند، فراهم آوردن زمینه های مناسب برای سرمایه گذاری در بخش خصوصی، توجه به صادرات غیرنفتی، کنترل جمعیت، ایجاد تحول در نظام کشاورزی و تولیدی کشور به سوی صنعتی شدن و راه ها و سیاست های متعدد دیگری که لازم است در نظام اقتصادی دنبال شود و اگر مسوولین، اشتغال زایی را در اولویت برنامه ها و اهداف خود قرار دهند، نهایتا جامعه به رشد اقتصادی مطلوبی دست پیدا خواهد کرد.

خودکشی مرکز روان

خودکشی

تعریف ، سبب شناسی و عوامل خطر در خودکشی

 

فهرست مطالب

تعریف خودکشی

در گذشته خودکشی به عنوان جرم علیه خود و جامعه و به طور کلی گناه محسوب می شد . کسانی که خود را می کشتند از تشریفات کفن و دفن مذهبی محروم می شدند . این امر رایج بود تا اینکه تحقیقات انجام شده در مورد افرادی که  خود را می کشتند ، عدم تعادل ذهنی آنان را تائید نمود . از اینرو  به تدریج به حکم خودکشی پایان داده شد و تا حد زیادی از لکه ننگ بودن آن کاسته و جنبه تقدسی کفن و دفن حذف گردید ( برایت 1999) . اولین نگرش علمی به خودکشی در سال 1737 به وسیله دی فانتن صورت گرفته است . وی برای اولین بار کلمه Suicide را در فرانسه به کار برد که در سال 1762 به وسیله آکادمی علوم فرانسه پذیرفته شد .

واژه خودکشی یا Suicide از ریشه لاتین  Suiبه معنای« خود » و  cide به معنای « کشتن» است و اصطلاحاً     « خود را کشتن» یا « خودکشی» معنا می دهد .

از نظر ادوین اشنایدمن « خودکشی عمل آگاهانه نابودسازی به دست خود است که در بهترین مفهوم می توان آن را یک ناراحتی چند بعدی در انسان نیازمندی دانست که برای یک مشکل مشخص ، بهترین راه حل فرض شده است . خودکشی یک عمل اتفاقی و بی معنی نیست ، بلکه راهی برای رهایی از یک مسئله ، رنج یا یک بحران است که بدون استثناء ، شدیداً شخص را آزار می دهد . ايشان در بيان و توضيح شخصيت افرادي كه دست به خودكشي مي زنند چنين مي گويند : معمولاً كساني كه دست به خودكشي مي زنند كساني هستند كه نمي توانند بخوبي مشكلاتشان را حل كنند . اينها معمولاً چيزها را فقط به صورت سياه و سفيد ، خوب يا بد ، صحيح يا غلط مي بينند و بس ، فلذا در درمان آنها بايد كوشيد و كمكشان كرد تا بتوانند‹‹ خاكستري ›› را نيز ببينند .

بر اساس تعريف مورد توافق جهاني ، خودكشي موفق  complited suicideعبارت است از اقدامي كه شخص با دانش كامل در مورد نتايج مرگبار آن به عمل مي آورد و به زندگي خود خاتمه مي دهد . بنابراين اصطلاح خودكشي تنها زماني مورد استفاده قرار مي گيرد كه اولاً شخص آگاهانه اقدام كرده باشد و ثانياً منجر به از دست رفتن فرد گردد . اما در صورتي كه فردي اقدام به خودكشي نموده اما نتيجه مرگباري نداشته باشد به آن ( اقدام به خودكشي) Attempted suicide و ( شبه خودكشي ) مي گويند .

خيال خودكشي : به معني عملي است كه كم و بيش طرح ريزي شده است .

افكار خودكشي :  suicide ideas، شامل اشتغالات فكري راجع به نيستي و مردن است كه هنوز جنبه عملي بخود نگرفته است ، مثل اينكه مي گويد ( ميل دارم نباشم) .


سبب شناسي درخودكشي

اقدام براي پژوهش علل خودكشي با چندين سد قابل ملاحظه روبرو است . اطلاعات واپس نگر در مورد وضع سلامتي و رفاه فرد در گذشته در زمان خودكشي را نمي توان مستقيماً بدست آورد و مطالعات آينده نگر خودكشي بدليل قلت نسبي آن مسأله ساز است . مطالعات واپس نگر به شناخت عوامل زمينه ساز خودكشي كمك كرده است و مطالعات نوع دوم فهم ما را از شرايط اجتماعي كه ممكن است در بالا بردن ميزان هاي خودكشي موثر باشند بالا    مي برد .

1 عوامل اجتماعي :

نظريه جامعه شناختي ، به عوامل فرهنگي و اجتماعي موثر بر خودكشي توجه دارد . از اين ديدگاه ،  خودكشي يك پديده اجتماعي و يا به عبارت بهتر يك آسيب اجتماعي است و دلايل آن را بايد در ساختار و مناسبات اجتماعي جستجو كرد . با توجه به ارتباط تنگاتنگي كه بين فرد و جامعه وجود دارد ،  ساخت و روابط اجتماعي بر افراد تاثير مي گذارد و در واقع رفتارهاي هر فرد بازتابي از ساختار و مناسبات اجتماعي هر جامعه است . عوامل مهم اجتماعي-  فرهنگي موثر بر خودكشي بر مبناي رويكرد جامعه شناختي بشرح زير مي باشد :

  • عوامل فرهنگي : فروپاشي نظام ارزشي سنتي ، تحميل ارزشهاي فرهنگي ، بيگانگي و تعارض ارزشهاي فرهنگي ، فردگرايي ، اختلال در نظام اجتماعي .
  • عوامل اقتصادي : فقر ، بيكاري ، كم كاري ، محروميت ، ناامني شغلي ، مشكلات مسكن ، تورم ، تغيير ساختار اقتصادي جامعه .
  • عوامل اجتماعي : افزايش جمعيت ، مهاجرت ، جنگ ، تبعيض ( نژادي ـ جنسي ـ مذهبي ) مردسالاري ، بيسوادي ، مشكلات مربوط به ازدواج ، اوقات فراغت .

اميل دوركهايم جامعه شناس فرانسويی بود كه در پايان قرن 19 نقش مهمي در مطالعه تاثير عوامل اجتماعي و فرهنگي بر خودكشي ايفا نمود . او نشان داد كه طيف عوامل اجتماعي بر ميزان هاي خودكشي اثر مي گذارد ( ميزان ها در زمان جنگ و در جريان انقلاب ها پايين بود و در دوره هاي شكوفايي اقتصادي و نزول اقتصادي بالا مي رفت ) . اين يافته ها منجر به اين استنتاج او شد كه انسجام اجتماعي و نظم اجتماعي اهميت اساسي در ميزان خودكشي دارد  .

مطالعات جديدتر نشان داده اند درمناطقي كه درآنها سطح بيكاري ، فقر ، طلاق و گسستگي اجتماعي بالا است ،  عيار خودكشي هم بالا است . يك عامل اجتماعي ديگر كه به نظر مي رسد  بر ميزانهاي خودكشي تاثير ميگذارد ‹‹ پوشش رسانه اي خودكشي›› است . بررسی ها نشان داده است كه ميزان هاي خودكشي و اقدام به خودكشي پس از نمايش فيلمها و برنامه هاي تلويزيوني تخيلي افزايش مي يابد .

 

2-عوامل مردم شناختي :

بررسيهاي مردم شناختي با 3 جنبه از مسئله خودكشي در جامعه سروكار داشته است كه عبارتند از انگيزه ها يا دلائل خاص ، وقوع و عكس العمل جامعه . از ديدگاه فرهنگ شناسي و مردم شناسي ، خودكشي نمايشگر      پويايي هاي فرهنگي است و بنظر مي رسد كه به هر شكل كه ظهور كند وابسته به ارزشي است كه فرهنگ براي آن قائل شده و آن را به افراد تحميل و به نسلهاي بعدي منتقل مي كند . به عنوان مثال :

  • دربرخي قبائل خودكشي يك رفتار ناشناخته است .
  • دربرخي قبائل خودكشي بسيار تمسخر آميز تلقي مي شود .
  • دربرخي فرهنگها بعنوان يك سنت فرهنگي ديرينه پذيرفته شده است .

3- عوامل زيست شناسي :

از نظر زیست شناسی كاهش سروتونين مركزي در بروز رفتارهاي انتحاري نقش دارد . گروهي از محققين موسسه كارولنيسكا در سوئد نخستين كساني بوده اند كه متوجه شدند غلظتهاي پايين متابوليك سروتونين ، اسيد 5- هيدروكسي ايندول استيك5- HIAA  درمايع مغزي نخاعي با بروز رفتارهاي انتحاري ارتباط دارد . اين يافته ، بارها درگروههاي تشخيصي مختلف تكرار شده است . مطالعات نوروشيمي بر روي جسد قربانيان خودكشي نشان داده است كه سروتونين  يا 5- HIAA  ساقه مغز يا قشر پيشاني اين افراد مختصري كاهش مي يابد اما در بررسي گيرنده هاي جسد قربانيان خودكشي، تغييرات چشمگيري در مكانهاي اتصال پيش سيناپسي و پس سيناپسي سروتونين گزارش شده است . روي هم رفته ،  مطالعاتCSF  ، نوروشيمي و گيرنده ها به نفع فرضيه اي است كه كاهش سروتونين مركزي را با بروز خودكشي در ارتباط مي داند . مطالعات اخير همچنين تغييراتي را در دستگاه نورآدرنرژيك قربانيان خودكشي نشان داده است. همچنين براساس پايين بودن غلظت 5- HIAA   در مايع مغزي نخاعي مي توان بروز رفتار هاي انتحاري را در آينده پيش بيني كرد . براي مثال گروه كارولنيسكا در 92 بيمار افسرده كه اقدام به خودكشي كرده بودند خودكشي موفق را بررسي كردند و دريافتند كه از هر 11 بيماري كه ظرف يكسال بعد خودكشي نموده اند در هشت نفر غلظت5- HIAA  درمايع مغزي نخاعي كمتر از حد متوسط بوده است . خطر خودكشي در اين زير گروه 17% بود درحاليكه اين ميزان در افرادي كه غلظت 5- HIAA   مايع مغزي نخاعي در آنها بالاتر از حد متوسط بود 7% گزارش شد . درنوجواناني كه خودكشي مي كنند نيز غلظتهاي پايين5- HIAA  در CSF گزارش شده است .

4- عوامل ژنتيك :

رفتار انتحاري همچون ساير اختلالات رواني نوعي توزيع خانوادگي دارد . براي مثال خودكشي مارگوكس همينگوي درسال 1997 پنجمين خودكشي در بين چهار نسل خانواده ارنست همنيگوي بود . سابقه خانوادگي خودكشي ، خطر اقدام به خودكشي و خودكشي موفق را در اكثر گروههاي تشخيصي افزايش مي دهد .

درمطالعه شاخصي كه درسال 1991 انجام شد 176 جفت دوقلو كه يك قل آنها خودكشي كرده بودند بررسي شدند ، در 9 جفت از اين دوقلوها هر دوقل مرتكب خودكشي شده بودند كه 7 مورد آنها دو قلوي يك تخمكي و 2 مورد دو قلوي دو تخمكي بودند ( دراين مطالعه تعداد دوقلوهاي يك تخمكي 63 جفت و دوقلوهاي دو تخمكي 114جفت بود ) . اين تفاوت همگامي خودكشي در بين دوقلوهاي يك تخمكي و دوقلوهاي دو تخمكي از لحاظ آماري معنا دار است .

5 - عوامل روانشناختي :

       نظريه فرويد : نخستين بينش روانشناسي مهم در مورد خودكشي از سوي زيگموند فرويد ارائه شد . او فقط يك مورد اقدام به خودكشي را توصيف كرد ليكن بيماران افسرده بسيـاري را ملاقات كرده بود او در مقاله اي تحت عنــوان ‹‹ داغداري و ملانكولي››  نوشت كه ‹‹ خودكشي بازتاب نوعي پرخاشگري فرد نسبت به شيء دروني و محبوبي است كه به صورت ترديد آميزي انرژي روانيش را روي آن متمركز كرده است كه اين پرخاشگري به سوي خود شخص باز مي گردد . فرويد ترديد داشت كه كسي بدون ميل سركوب شده پيشين براي كشتن شخص ديگر ، خود را بكشد .

نظريات جديد : خودكشي شناسان معاصر معتقدند كه اطلاعات فراواني از تخيلات بيماراني كه اقدام به خودكشي كرده اند درباره اينكه اگر خودكشي مي كردند چه اتفاقي روي مي داد  مي توان به دست آورد .

 

عوامل خطر ساز

1-  جنس : زنان 4 برابر بيشتر از مردها اقدام به خودكشي مي كنند و مردان 4 برابر بيشتر از زنها خودكشي موفق دارند و اين رقم در تمام سنين ثابت است .

2-  سن : ميزان هاي خودكشي با افزايش سن بالا مي رود و اين ميزان ها اهميت بحران ميانسالي را نشان مي دهند. در مردها خودكشي پس از 45 سالگي به اوج خودش مي رسد و در زنان بيشترين تعدادخودكشي موفق پس از سن 55 سالگي روي مي دهد . در مردان 65 سال به بالا ميزان خودكشي به 40 درصد هزار نفر مي رسد  . افراد مسن كمتر از جوانان اقدام به خودكشي مي كنند ولي خودكشي آنها موفق تر است . ميزان خودكشي از افراد 75 سال به بالا 3 برابر ميزان آن در افراد جوان است . با اين حال ميزان خودكشي در بين جوانان و بخصوص مردان 15 تا 24 ساله به سرعت در حال افزايش است .

3 -  نژاد : از هر 3 مورد خودكشي 2 مورد آن در بين سفيدپوستان روي مي دهد . ميزان خودكشي در بين سفيد پوستان تقريباً 2 برابر همه گروههاي نژادي ديگر است  ولي اين ارقام امروزه مورد ترديد قرار گرفته است ، زيرا ميزان خودكشي در بين سياهان نيز در حال افزايش است . در بين جوانان ساكن محلات فقيرنشين برخي بوميان آمريكا و سرخپوستان آلاسكايي ميزان خودكشي بسيار بالاتر از ميزان ملي آنهاست . ميزان خودكشي در بين مهاجرين بالاتر از بوميان آمريكاست.

4 – مذهب : از نظر تاريخي ، ميزان خودكشي در بين كاتوليك ها كمتر از پروتستانها و يهودي ها بوده است . ممكن است در اين طبقه ميزان ايمان ، اعتقاد و يكپارچگي بيش از وابستگي صرف مذهبي اهميت داشته باشد .

5 – وضعيت تاهل : به نظر مي رسد ازدواج و بچه دار شدن به ميزان قابل توجهي خطر خودكشي را كاهش       مي دهد . ميزان خودكشي در افراد متاهل 11 درصد هزار نفر است . در حاليكه اين ميزان در افراد مجرد هرگز ازدواج نكرده تقريباً 2 برابر است . اما در افراديكه قبلاً متاهل بوده اند ميزان خودكشي بسيار بالاتر از افرادي است كه هرگز ازدواج نكرده اند . میزان خودکشی در افراد بيوه 24 در صد هزار و در بين افراد مطلقه 4 در صد هزار نفر می باشد .

6 – شغل : هر قدر مقام اجتماعي شخص بالاتر باشد خطر خودكشي بيشتر است . ولي نزول مرتبه اجتماعي نيز خطر خودكشي را افزايش مي دهد . بطور كلي ، كاركردن ، محافظي در مقابل خودكشي محسوب مي شود . در طبقه بندي مشاغل ، متخصصين بخصوص پزشكان را بطور سنتي بيشتر در معرض خطر خودكشي دانسته اند ، ولي جديدترين مطالعات نشان داده است كه خطر خودكشي در پزشكان مرد ايالات متحده بيشتر از ساير مشاغل نيست . بر عكس يافته هاي اخير در بريتانيا و اسكانديناوي نشان مي دهد كه ميزان خودكشي پزشكان مرد 2 تا 3 برابر ميزان آن در مردان همان سنين است . مطالعات حاكي از اين است كه خطر خودكشي در بين پزشكان زن بيش از ساير زنان است . هم پزشكان مرد و هم پزشكان زن بيش از ديگر افراد جامعه با مسموميت دارويي به زندگي خود خاتمه مي دهند و كمتر از اسلحه گرم استفاده مي كنند . گروههاي اختصاصي در معرض خطر عبارتند از : موسيقي دانها ، دندانپزشكان ، ماًمورين مجري قانون ، حقوقدانان و بيمه گران . ميزان خودكشي ضمن ركود اقتصادي و بالارفتن ميزان بيكاري افزايش مي يابد و در زمان افزايش ميزان اشتغال و جنگ كاهش مي يابد .

ميزان خودكشي در بيكاران نيز در مقايسه با افراد شاغل بالاتر است . از نظر طبقه اجتماعي ، بالاترين ميزان خودكشي در طبقه اجتماعي كارگران غيرماهر ديده مي شود و پس از آن طبقه اجتماعي حرفه اي قرار دارد . در جراحان دامپزشك ميزان خودكشي 3 برابر بالاتر از حد مورد انتظار است در داروسازان و اهل فن حرفه طب ، دو برابر بالاتر از حد مورد انتظار خودكشي مي كنند و ميزان هاي بالاتر خودكشي در بين زنداني ها ، مخصوصاً پس از بازداشت مجدد ، مشاهده مي گردد .

7 – شرايط اقليمي و تغييرات فصول : ارتباط معني داري بين فصول مختلف سال و خودكشي يافت نشده است . ميزان خودكشي در بهار و پاييز مختصري افزايش مي يابد ، ولي بر خلاف باور رايج ، خودكشي در دوره هاي تعطيلات افزايش نمي يابد . در مناطق روستايي ، وابستگي اجتماعي بيشتر از شهري است و به همين ميزان خودكشي در آنها پايين تر است .

8 – روش ها : ميزان بالاتر خودكشي موفق در مردها مربوط به روش هاي مورد استفاده آنها است . مردها با اسلحه گرم ، حلق آويز كردن خود يا پريدن از بلندي خود را مي كشند . زنان بيشتر با داروهاي روان گردان يا سموم خودكشي مي كنند .

9 - متغيرهاي اقتصادي ، اجتماعي و مسائل قانوني و بيكاري : ويلهلم سن و همكارانشان (1998 ) در يك منطقه شهري ايسلند متغيرهاي گوناگون همراه با افكار خودكشي را در 825  فرد بزرگسال مورد بررسي قرار دادند . آنها دريافتند كه شرايط سخت مالي ، فشارهاي ناشي از درگيري با قانون بطور معني داري با افكاري كه منجر به اقدام به خودكشي ميشوند ارتباط دارند .

يافته های فرادا ( 1997 ) در يك مطالعه مقطعي ، گوياي آن بود كه نسبت خودكشيها در افراديكه به تازگي بازنشسته شده بودند ، بيكاران ، شاغلين با درآمد كم و افراد بي خانه بيشتر بوده است  . همين محقق در سال 1996 نرخ خودكشي را در شهرستانهاي ثروتمند و فقير سوئد مورد مقايسه قرار داد . نتايج مطالعه وي نشان داد كه در فقيرترين شهر سوئد يعني در Berg ميزان خودكشي افزايش يافته و به 2/46 در صد هزار نفر رسيده است ، در حاليكه در ثروتمندترين شهرستان يعني در Danderya چهار برابر نرخ خودكشي كمتر است . مارل و تيلور وكر ( 1998 ) شواهد مربوط به ارتباط بين بيكاري و سلامتي جسمي و رواني در جوانان 24 – 15 ساله در استراليا را مورد بازبيني قرار دادند . مجموع داده ها گوياي آن بود كه بين بيكاري و خودكشي جوانان ارتباط قوي وجود دارد .

كلر و همكاران  ( 1996 ) دريافتند كه از بين 7 شاخص محروميت اجتماعي كه با اقدام به خودكشي همبستگي دارند ، بالاترين فراواني مربوط به شاخص بيكاري مي شود .

10 -  رويداد هاي فشارزا ، نحوه مقابله و حمايت اجتماعي : ويلهلم سن و همكارانش ( 1998 ) در بررسي خود در مورد عوامل متعدد همراه با افكار خودكشي دريافتند كه افراد بزرگسال با افكار خودكشي احساس فشار بيشتري از رويدادهاي فشارزا داشتند و از حمايت اجتماعي كمتري برخوردار بودند . نداشتن حمایت اجتماعی از عوامل خطر جدی در خودکشی به شمار می رود . در مطالعه اي مشخص شده است كه اشخاصي كه بطور جدي اقدام به خودكشي نموده اند ، تناوب رخداد رويدادهاي زندگي مانند مشكلات بين فردي ، مسائل مربوط به كار ، مشكلات مالي و قانوني برايشان بيشتر بوده است .

11 -  مشكلات خانوادگي : نتايج مطالعات زيادي نشان مي دهند كه رفتار خودكشي در نوجوانان با فرايند هاي مختل در خانواده ارتباط دارد . مطالعات نشان داده است كه بطور كلي نوجواناني كه با يكي از والدين يا با خانواده صلبي زندگي مي كنند از عزت نفس پايين تر و از تنهايي رنج مي برند و خلق افسرده تر ، افكار خودكشي و اقدام به خودكشي بيشتري نيز دارند .

پيلاي و واسنار ( 1997 ) در مطالعه اي بر روي 40 نوجوان كه رفتار خودكشي داشتند دريافتند كه 5/77 درصد آنان چند ساعتي قبل از اقدام با والدينشان درگيري داشتند و رضايتشان از خانواده هايشان كمتر از گروه كنترل بود . هاليك ( 1996 ) تاثير افسردگي و روابط خانوادگي را در مورد افزايش خطر خودكشي در نوجوانان مورد بررسي قرار داد . وي به اين نتيجه رسيد  اگر چه افسردگي بزرگترين عامل خطر براي رفتار خودكشي در نوجوانان است ، اما اين جا مشكلات ارتباطي خانوادگي به عنوان يك متغير در اين رفتار نقش دارد .

12 – سلامت جسمي : ارتباط معني داري بين سلامت جسمي و بيماري با خودكشي وجود دارد . به نظر مي رسد مراقبت طبي قبلي ، ارتباط مثبتي با خطر خودكشي دارد . 32% همه افرادي كه خودكشي مي كنند طي 6 ماهه آخر زندگي تحت مراقبتهاي بالينــي قرار داشته اند . مطالعات كالبد شكافي نشان مي دهد كه در 25 تا 75 درصد قربانيان خودكشي يك بيماري جسمي وجود دارد . در 11 تا 51 در صد تمام موارد خودكشي بيماري جسمي عامل مهمي شناخته شده است . در تمام اين موارد ارقام با بالا رفتن سن افزايش مي يابد . براي مثال 50 درصد مردان مبتلا به سرطاني كه خودكشي مي كنند ، ظرف يكسال پس از تشخيص بيماريشان به اين كار دست زده اند . 70 درصد زنان سرطاني كه خودكشي مي كنند دچار سرطان پستان يا دستگاه تناسلي هستند .  7 بيماري دستگاه عصبي مركزي       ( CNS ) خطر خودكشي را افزايش مي دهند ، اين 7 بيماري عبارتند از : صرع ، اسكلروز مولتيپل، صدمات جمجمه ، بيماري قلبي عروقي ، بيماري هانتينگتون ، دمانس و سندرم نقص ايمني اكتسابي ( ايدز ) . برخي داروها ممكن است سبب بروز افسردگي شوند كه در برخي موارد به خودكشي منجر مي شود . در بين اين داروها مي توان از رزرپين        ( serpasil ) ، كورتيكواستروئيدها ، داروهاي ضد فشار خون و برخي داروهاي ضد سرطان نام برد .

13 – سلامت رواني : عوامل رواني زير در بروز خودكشي نقش مهمي دارند : سوء مصرف مواد ، اختلالات افسردگي ، اسكيزوفرني و ساير اختلالات رواني . تقريباً 95 درصد همه كساني كه خودكشي يا اقدام به خودكشي مي كنند مبتلا به يك اختلال رواني بوده اند . اختلالات افسردگي 80 درصد ، اسكيزوفرني 10 درصد و دمانس يا دليريوم  5 درصد اين موارد را تشكيل مي دهند .

14 – بيماران رواني : خطر خودكشي بيماران رواني 3 تا 12 برابر بيش از افراد غير بيمار است . ميزان اين خطر بسته  به سن ، جنس ، نوع بيماري و وضعيت بستري يا سرپايي بودن بيمار فرق مي كند . در بيماران رواني مرد و زن كه زماني در بيمارستان رواني بستري بوده اند ، خطر خودكشي به ترتيب 5 و 10 برابر گروههاي همسن در جمعيت كلي است .

15 - اختلالات افسردگي : اختلالات خلقي ، تشخيصي است كه ارتباط زيادي با خودكشي دارد . تخمين زده     مي شود ميزان خودكشي در بيماران مبتلا به اختلالات خلقي با در نظر گرفتن سن ، 400 در 000/100 براي مردها و 180 در 000/100 براي زن ها باشد.

اكثر بيماران مبتلا به اختلالات افسردگي در اوايل بيماري دست به خودكشي مي زنند . مردها بيشتر از زنها خودكشي     مي كنند و احتمال خودكشي بيماران افسرده مجرد ، مطلقه و بيوه يا دچار داغداري اخير بيشتر است .

16 -  اسكيزوفرني : حدود 10 درصد اين بيماران بر اثر خودكشي مي ميرند . در امريكا سالانه حدود 4000 بيمار مبتلا به اسكيزوفرني خودكشي مي كنند . اسكيزوفرني بيشتر در نوجواني يا جواني آغاز مي شود و اكثر بيماراني كه خودكشي مي كنند در چند هفته اول بيماري دست به اين كار مي زنند . بنابراين اكثراً بيماران اسكيزوفرن جوان خودكشي مي كنند . حدود 75%  همه خودكشي هاي بيماران اسكيزوفرن در مردان مجرد روي مي دهد و 50% از اين افراد سابقه اقدام به خودكشي داشته اند .

17 – وابستگي به الكل : حدود 15% همه بيماران الكلي دست به خودكشي مي زنند . ميزان خودكشي افراد الكلي سالانه حدود 270 در 000/100برآورد مي شود . در ايالات متحده هر سال بين 7 تا 13 هزار الكلي خود را مي كشند  . حدود 80 درصد قربانيان خودكشي در وابستگي به الكل مرد هستند . افراد الكلي كه خودكشي مي كنند معمولاً مجرد ، تنها و منزوي بوده و اخيراً  الكل مصرف كرده اند . حدود 40 درصد از اين افراد سابقه اقدام به خودكشي دارند . تا حدود 40% همه موارد خودكشي در وابستگي به الكل ، ظرف يكسال پس از آخرين بستري بيمار روي مي دهد . الكلي هاي مسن تر در دوره پس از ترخيص بيشتر در معرض خطر خودكشي هستند .

18 – ساير انواع وابستگي مواد : مطالعات كشورهاي مختلف نشان داده است كه خطر خودكشي در بين مبتلايان به  سوء مصرف مواد بالاتر است . ميزان خودكشي در معتادين به هروئين حدود 20 برابر بيش از ميزان خودكشي در جمعيت كلي است . در دختران نوجواني كه بصورت داخل وريدي مواد مصرف مي كنند نيز خطر خودكشي بالا است .

19 – اختلال شخصيتي : حدود 5% بيماران مبتلا به اختلال شخصيت ضد اجتماعي ، خود را از بين مي برند .

20 – اختلال اضطرابي : تقريباً 20 درصد بيماران مبتلا به اختلال هول (پانيك ) وجمع هراسي دست به خودكشي ناموفق مي زنند با اين حال اگر افسردگي هم همراه اين اختلالات باشد ، خطر خودكشي بالا مي رود .

21 - رفتار انتحاري قبلي : شايد بهترين نشانگر افزايش خطر خودكشي سابقه اقدام به خودكشي باشد . مطالعات نشان مي دهد كه حدود 40 درصد بيماران افسرده اي كه خودكشي مي كنند سابقه اقدام به خودكشي داشته اند . خطر دومين اقدام به خودكشي ظرف سه ماه پس از اولين اقدام در بالاترين حد خود قرار دارد . آن دسته از اقدام كنندگاني كه قصد خودكشي بالاتري دارند معمولاً مرد ، مسن ، مجرد يا جدا شده و افراد تنها هستند . بعبارت ديگر بيماران افسرده اي كه اقدام جدي براي خودكشي بعمل مي آورند بيشتر به قربانيان خودكشي شباهت دارند تا كسانيكه اقدام به خودكشي كرده اند اما نمرده اند .

22 - ناتواني هاي يادگيري : مك برايد و سيگل ( 1997 ) فرضيه نقش ناتواني هاي يادگيري را در خودكشي نوجوانان مورد بررسي قرار دادند . آنان خطاهاي دست نوشته هاي تمامي ياد داشت هايي كه از 267 نوجواني كه خودكشي هاي متوالي داشته باقي مانده بود را مورد تحليل قرار دادند . يادداشتهاي فوق به نوجواناني كه ناتواني يادگيري داشتند و نداشتند ديكته شد . نتايج نشان داد كه 89% از يادداشتها كمبودهاي معني داري در دست نوشته هاي خويش داشتند كه مشابه اشكالاتي بود كه نوجوانان ناتوان در يادگيري داشتند .

23 خودكشي در زندان : خودكشي در بين زندانيان 3 برابر شايعتر از جمعيت كلي است . بيش از يك سوم  زندانياني كه خودكشي مي كنند سابقه تمديد يا اقدام به خودكشي را دارا هستند ( اغلب ظرف 6 ماه قبل از خودكشي ) . خودكشي در زندانيان بويژه در مردان جوان افزايش يافتــه است ( دلي ، 1987 به نقل از هاوتان 1994) .

زیر مجموعه ها

مرکز روان
Image is not available
Image is not available
Opening Hours
7/24
Call us
9122602410
write us
https://markazeravan.ir
Mrkaz Ravan
previous arrow
previous arrow
next arrow
next arrow