<link href="/modules/mod_accordeonmenuck/themes/default/css.php?cssid=accordeonck454" rel="stylesheet"/>

اختلال افسردگی مداوم ، پایدار  یا افسرده خویی

مقدمه

اختلال افسردگی مداوم در واقع نوعی افسردگی می باشد که بسیار طولانی است. افراد مبتلا به این اختلال علاقه و انگیزه خود را نسبت به  زندگی و کارهای روزمره از دست می دهند، احساس کم ارزشی می کنند، اعتماد به نفس کمی دارند، انرژی کمی دارند و این اختلال بر روی روابط و زندگی روزمره شان بسیار تاثیر می گذارد. این افراد بسیار نا امید هستند و مشکلات زیادی در خواب و اشتها و تمرکزشان دارند.

ملاک های تشخیصی اختلال افسردگی مداوم 

این اختلال این اختلال بیانگر تحکیم اختلال افسردگی اساسی مزمن و اختلال افسرده خویی است که در DSM- IV توصیف شده است.

خلق افسرده در بخش عمده روز، بیشتر روزها، به صورتی که با گزارش ذهنی یا مشاهده دیگران، به مدت حداقل ۲ سال مشخص می شود.

توجه

در کودکان و نوجوانان، خلق می تواند تحریک پذیر و مدت باید حداقل ۱ سال باشد.

در حالی که فرد افسرده است، وجود دو یا تعداد بیشتری از موارد زیر:

كم اشتهایی یا پرخوری

بی خوابی یا پرخوابی

انرژی کم یا خستگی

عزت نفس پایین

تمرکز ضعیف یا مشکل در تصمیم گیری

احساسات نا امیدی

در طول این دوره ۲ ساله اختلال (۱ سال برای کودکان یا نوجوانان)، فرد هرگز بیش از ۲ ماه در هر بار، بدون نشانه های ملاک الف و ب نبوده است.

ملاک های اختلال افسردگی اساسی ممکن است به طور مداوم به مدت ۲ سال وجود داشته باشند.

هرگز دوره مانیک یا دوره هیپومانیک وجود نداشته و ملاکها هرگز برای اختلال ادواری خو برآورده نشده اند.

این اختلال با اختلال اسکيزوافکتيو مستمر، اسکیزوفرنی، اختلال هذيانی یا طیف اسکیزوفرنی مشخص یا نامشخص دیگر یا اختلال روان پریشی دیگر بهتر توجیه نمی شود.

نشانه ها ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد ( مثل سوء مصرف مواد مخدر، دارو) یا بیماری جسمانی دیگر (مثل کم کاری تیروئید) نیستند.

نشانه ها ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی، یا زمینه های مهم دیگر عملکرد ایجاد می کنند.

توجه

چون ملاک های دوره افسردگی اساسی چهار نشانه را شامل می شوند که در فهرست نشانه های مخصوص اختلال افسردگی مداوم (افسرده خویی) وجود ندارند، تعداد بسیاری محدودی از افراد نشانه های افسردگی خواهند داشت که بیشتر از ۲ سال ادامه یافته باشند، اما ملاک های اختلال افسردگی مداوم را برآورده نخواهند کرد. اگر ملاک های کامل دوره افسردگی اساسی در مقطعی از دوره کنونی بیماری برآورده شده باشند، باید تشخیص اختلال افسردگی اساسی داده شود. در غیر این صورت، تشخیص اختلال افسردگی مشخص دیگر یا اختلال افسردگی نامشخص موجه است.

مشخص کنید اگر:

همراه با ناراحتی اضطراب آور

همراه با ویژگی های مختلط

همراه با ویژگی های مالیخولیایی

همراه با ویژگی های نامتعارف

همراه با ویژگی های همخوان با خلق

همراه با ویژگی های ناهمخوان با خلق

همراه با شروع پیش از زایمان

مشخص کنید اگر:

در حالت بهبود نسبی

در حالت بهبود کامل

مشخص کنید اگر:

شروع زودهنگام: اگر شروع قبل از ۲۱ سالگی باشد.

شروع دیرهنگام: اگر شروع در ۲۱ سالگی یا بالاتر باشد.

مشخص کنید اگر:

برای اختلال افسردگی مداوم در ۲ سال اخیر

همراه با نشانگان خالص افسرده خویی: ملاک های کامل برای دوره افسردگی حداقل در ۲ سال قبل برآورده نشده اند.

همراه با دوره افسردگی اساسی مداوم: ملاک های کامل برای دوره افسردگی کامل در طول ۲ سال قبل برآورده شده اند.

همراه با دوره های افسردگی اساسی متناوب، با دوره کنونی: ملاک های کامل برای دوری افسردگی اساسی در حال حاضر برآورده می شوند، ولی دوره های دست کم ۸ هفته ای در حداقل ۲ سال گذشته وجود داشته اند که نشانه ها زیر سطح آستانه برای دوره کامل افسردگی اساسی بوده اند.

همراه با دوره های افسردگی اساسی متناوب، بدون دوره کنونی: ملاک های کامل برای دورۀ افسردگی اساسی در حال حاضر برآورده نمی شوند، اما حداقل در ۲ سال گذشته، یک یا چند دوره افسردگی اساسی وجود داشته است.

شدت کنونی را مشخص کنید:

خفيف

متوسط

شديد

ویژگی های تشخیصی اختلال افسردگی مداوم 

ویژگی اصلی اختلال افسردگی مداوم (افسرده خویی)، خلق افسرده است که در بخش عمده روز، بیشتر روزها، به مدت حداقل ۲ سال، یا ۱ سال برای کودکان و نوجوان، روی می دهد (ملاک الف). این اختلال بیانگر تحکیم اختلال افسردگی اساسی مزمن و اختلال افسرده خویی است که در DSM-IV توصیف شده اند. امکان دارد که افسردگی اساسی قبل از اختلال افسردگی مداوم واقع شود و دوره های افسردگی اساسی ممکن است در طول دوره افسردگی مداوم روی دهند. در مورد افرادی که نشانه های آنها ملاک های اختلال افسردگی اساسی را به مدت ۲ سال برآورده می کنند، باید تشخیص اختلال افسردگی مداوم به علاوه اختلال افسردگی اساسی داده شود.

افراد مبتلا به اختلال افسردگی مداوم، خلق خود را به صورت غمگین یا «بی حوصله» توصیف می کنند. در طول دوره های خلق افسرده، حداقل دو نشانه از شش نشانه ملاک ب وجود دارند. چون این نشانه ها بخشی از تجربه روزمره فرد شده اند، مخصوصا در مورد شروع زودهنگام (مثلا، «من همیشه به این صورت بوده ام»)، تا زمانی که فرد مستقيما ترغیب نشده باشد، ممکن است گزارش داده نشوند. در طول مدت ۲ ساله (۱ سال برای کودکان و نوجوانان)، هر یک از فواصل بدون نشانه، طولانی تر از ۲ ماه نبوده است (ملاک ج).

شیوع اختلال افسردگی مداوم 

اختلال افسردگی مداوم معجونی از اختلال افسرده خویی و دوره افسردگی اساسی مزمن DSM-IV است. شیوع ۱۲ ماهه در ایالات متحده تقریبا 0/5 درصد برای اختلال افسردگی مداوم و 1/5 درصد برای اختلال افسردگی اساسی مزمن است.

شکل گیری و روند اختلال افسردگی مداوم 

اختلال افسردگی مداوم اغلب شروع زودهنگام و پنهان (یعنی، در کودکی، نوجوانی یا اوایل بزرگسالی) و بنا بر تعریف، روند مزمن دارد. در بین افراد مبتلا به هر دو اختلال افسردگی مداوم و اختلال شخصیت مرزی، هم پراکنش ( کوواریانس) ویژگی های همانند با گذشت زمان، از عملكرد مكانیزم مشترک حکایت دارد. شروع زودهنگام (یعنی قبل از ۲۱ سالگی) به احتمال زیاد با اختلالات شخصیت و اختلالات مصرف مواد همزمان ارتباط دارد. در صورتی که نشانه ها به سطح دوره افسردگی اساسی افزایش یابند، احتمالا بعدا به سطح پایین تر بر می گردند. با این حال، نشانه های افسردگی در زمینه اختلال افسردگی مداوم خیلی کمتر از دوره افسردگی اساسی احتمال دارد که ظرف مدت زمان معینی برطرف شوند.

عوامل خطر و پیش آگهی اختلال افسردگی مداوم 

خلق و خویی

عوامل پیش بین پیامد بلندمدت ضعیف تر عبارتند از سطوح بالاتر روان رنجور خویی (حالت عاطفی منفی)، شدت بیشتر نشانه، عملکرد کلی نامناسب تر و وجود اختلالات اضطرابی یا اختلال سلوک.

محیطی

عوامل خطر کودکی، از دست دادن یا جدایی والدین را شامل می شوند.

ژنتیکی و فیزیولوژی

بین اختلال افسرده خویی   DSM-IV و اختلال افسردگی اساسی مزمن، تفاوت های آشکاری در ایجاد، روند، یا سابقه خانوادگی بیماری وجود ندارد. بنابراین، یافته های پیشین مربوط به هریک از این دو اختلال احتمالا در مورد اختلال افسردگی مداوم کاربرد دارند. بنابراین، احتمال می رود که افراد مبتلا به اختلال افسردگی مداوم، در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، نسبت بالاتر خویشاوندان درجه اول مبتلا به اختلال افسردگی مداوم و اختلالات افسردگی بیشتری در کل داشته باشند. چند منطقه مغز (مثل قشر پیش پیشانی، شکنج کمربندی قدامی، بادامه، هیپوکامپ) در اختلال افسردگی مداوم به میان کشیده شده اند. نابهنجاری های خواب نگاره چند بعدی احتمالی نیز وجود دارد.

پیامدهای کارکردی اختلال افسردگی مداوم

درجه ای که اختلال افسردگی مداوم بر عملکرد اجتماعی و شغلی تأثیر می گذارد احتمالا خیلی تفاوت دارد، اما تاثیرات می تواند زیاد یا زیادتر از تاثیرات اختلال افسردگی اساسی باشند.

تشخیص افتراقی اختلال افسردگی مداوم

اختلال افسردگی اساسی

اگر خلق افسرده به علاوه دو یا تعداد بیشتری نشانه که ملاک افسردگی مداوم را برای مدت ۲ سال یا بیشتر برآورده می کنند وجود داشته باشد، در این صورت تشخیص  اختلال افسردگی مداوم داده می شود. این تشخیص به مدت ۲ ساله بستگی دارد، که آن را از دوره های افسردگی که ۲ سال ادامه نمی یابند، متمایز می کند. اگر ملاک های نشانه برای تشخیص دوره افسردگی در هر زمانی در طول این مدت کافی باشند، در این صورت باید تشخیص افسردگی اساسی مورد توجه قرار گیرد، اما به صورت تشخیص جداگانه کدگذاری نمی شود، بلکه به صورت شاخص همراه با تشخیص اختلال افسردگی مداوم کدگذاری می شود. اگر نشانه های فرد در حال حاضر ملاک های کامل دوره افسردگی اساسی را برآورده کنند، در این صورت از شاخص «همراه با دوره های  افسردگی اساسی متناوب، با دوره کنونی» استفاده می شود.

اگر دوره افسردگی اساسی به مدت حداقل ۲ سال ادامه یافته و موجود مانده باشد، در این صورت از شاخص «همراه با دوره افسردگی اساسی مداوم» استفاده می شود. در صورتی که ملاک های کامل دوره افسردگی اساسی در حال حاضر برآورده نشوند، ولی حداقل یک دوره قبلی افسردگی اساسی در زمینه حداقل ۲ سال نشانه های افسردگی مداوم وجود داشته باشد، در این صورت از شاخص «همراه با دوره های افسردگی اساسی متناوب، بدون دوره کنونی» استفاده می شود. اگر فرد در ۲ سال گذشته، دچار دوره افسردگی اساسی نشده باشد، در این صورت از شاخص «همراه با نشانگان افسرده خویی خالص» استفاده می شود.

اختلالات روان پریشی

نشانه های افسردگی ویژگی همراه اختلالات روان پریشی مزمن هستند (مثل اختلال اسکيزوافکتيو، اسکیزوفرنی، اختلال هذیانی). در صورتی که نشانه ها فقط در طول دوره اختلال روان پریشی روی دهند (از جمله مراحل باقیمانده) در این صورت تشخیص جداگانه اختلال افسردگی مداوم داده نمی شود.

افسردگی یا دوقطبی و اختلال مرتبط ناشی از بیماری جسمانی دیگر

اختلال افسردگی مداوم باید از افسردگی یا دوقطبی و اختلال مرتبط ناشی از بیماری جسمانی دیگر متمایز شود. اگر بر اساس سابقه، معاینه جسمانی، یا نتایج ازمایشگاه قضاوت شده باشد که اختلال خلقی ناشی از تأثیرات پاتوفیزیولوژیکی بیماری جسمانی مشخص، معمولا مزمن، است (مثل تصلب چندگانه) در این صورت تشخیص عبارت است از افسردگی یا دو قطبی و اختلال مرتبط ناشی از بیماری جسمانی دیگر. اگر قضاوت شده باشد که نشانه های افسردگی ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی بیماری جسمانی دیگر نیستند، در این صورت اختلال روانی اصلی (مثل اختلال افسردگی مداوم) ثبت می شود و بیماری جسمانی با عنوان بیماری جسمانی همراه (مثلا دیابت شیرین) ذکر می شود.

اختلال افسردگی یا دو قطبی ناشی از مواد / دارو

 افسردگی یا دوقطبی و اختلال مرتبط ناشی از مواد/ دارو زمانی از اختلال افسردگی مداوم متمایز می شود که قضاوت شده باشد. مواد (مثل سو مصرف مواد، مخدر، دارو، مواد سمی) ارتباط سبب شناختی با اختلال خلقی دارند.

اختلالات شخصیت

اغلب شواهدی از اختلال همزمان شخصیت وجود دارد. در صورتی که جلوه بالینی فرد ملاک های هر دو اختلال افسردگی مداوم و اختلال شخصیت را برآورده کند، هر دو تشخیص داده می شوند.

همزمانی اختلالات

در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، آنهایی که به اختلال افسردگی مداوم مبتلا هستند، بیشتر در معرض خطر اختلالات روان پزشکی همزمان، در کل، و اختلالات اضطرابی و اختلالات مصرف مواد، بخصوص، قرار دارند. اختلال افسردگی مداوم با شروع زودهنگام، با اختلالات شخصیت مجموعه ب و ج در DSM - IV ارتباط نیرومندی دارد.

اختلال افسردگی اساسی

مقدمه

اختلال افسردگی اساسی، یکی از زیر شاخه های اختلالات افسردگی است. در این اختلال وجود غم، پوچی یا خلق تحریک پذیر، همراه با تغییرات جسمانی و شناختی دیده می شود که این مشکلات می توانند به طور قابل ملاحظه ای بر توانایی عمل کردن فرد تاثیر بگذارند. اختلال افسردگی اساسی معمولا با دوره های دو هفته ای شروع می شود البته گاهی طولانی تر از دو هفته نیز هستند. در این دو هفته تغییرات واضح در عاطفه، شناخت، کارکرد های عصبی، خلق و بهبود های بین دوره ای وجود دارند.

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

  وجود 5 یا تعداد بیشتری از علائم زیر در طول مدت حداقل 2 هفته به همراه اختلال عملکرد؛ حداقل یکی از نشانه های الف. خلق افسرده یا ب. فقدان علاقه و لذت باید وجود داشته باشد.

1-  خلق افسرده در بخش عمده روز، تقریبا هر روز، به صورتی که توسط گزارش ذهنی (مثلا احساس می کند غمگین، پوچ یا نا امید است) یا مشاهده دیگران (مثلا غمگین بنظر می رسد) به آن اشاره شود.

نکته: در کودکان و نوجوانان می تواند خلق تحریک پذیر باشد.

2-  کاهش محسوس علاقه یا لذت در تمام، یا تقریبا تمام فعالیت در بخش عمده روز یا تقریبا هر روز.

3-  کاهش وزن قابل ملاحظه به هنگامی که رژیم گرفته نشده است یا افزایش وزن (مثلا تغییر بیشتر از 5 درصد وزن بدن در ماه) یا کاهش یا افزایش اشتها تقریبا هر روز.

نکته: در کودکان، ناتوانی در کسب وزن مورد انتظار را در نظر بگیرید.

4-  بی خوابی یا پرخوابی تقریبا هر روز

5- سراسیمگی یا کندی روانی، حرکتی تقریبا هر روز (قابل مشاهده توسط دیگران، نه صرفا احساس ذهنی بی قراری یا کندی

6-  خستگی یا فقدان انرژی تقریبا هر روز.

7-  احساس بی ارزشی یا احساس گناه بیش از حد یا نامناسب تقریبا هر روز (نه فقط سرزنش کزدن خود یا احساس گناه در مورد مریض بودن)

8-  کاهش توانایی فکر یا تمرکز کردن، یا دو دلی، تقریبا هر روز (خواه به وسیله گزارش ذهنی یا مشاهده دیگران)

9-  افکار مکرر مرگ ( نه فقط ترس از مردن)، اندیشه پردازی مکرر خودکشی بدون برنامه خاص، یا اقدام به خودکشی یا برنامه خاص برای دست زدن به خودکشی .

نشانه های ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی یا زمینه های مهم دیگر عملکرد ایجاد می کنند.

این دوره ناشی از تاثیرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی دیگر نیست.

وقوع دوره افسردگی اساسی با اختلال اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی، اختلال اسکیزوفرنیفرم، اختلال هذیانی یا طیف اسکیزوفرنی مشخص یا نامشخص دیگر و اختلالات روان پریشی دیگر بهتر توجیه نمی شود.

 هرگز دوره مانیک یا دوره هیپومانیک وجود نداشته است.

نکته: اگر تمام دوره های مانیک یا شبه مانیک ناشی از مواد یا ناشی از تاثیرات فیزیولوژیکی بیماری جسمانی دیگری باشد، این استثنا موردی ندارد.

ویژگی های تشخیصی افسردگی اساسی

 نشانه های ملاک برای اختلال افسردگی اساسی باید تقریبا هر روز وجود داشته باید البته به استثنای تغییر وزن و اندیشه پردازی خودکشی. اکثر این افراد از بی خوابی و خستگی شکایت دارند. همچنین هنگامی که بیمار شکایت جسمانی دارد، متخصص باید معلوم کند که آیا ناراحتی ناشی از این شکایت با نشانه های مخصوص افسردگی ارتباط دارد یا خیر. ویژگی اصلی افسردگی اساسی، دوره حداقل دو هفته ای است که در این مدت فرد باید خلق افسرده یا فقدان علاقه و لذت در تمام فعالیت داشته باشد که همان ملاکالف است. در کودکان به جای خلق غمگین، تحریک پذیری وجود دارد. فرد باید حداقل 4 نشانه دیگر از علایم را داشته باشد مثل افکار مرگ یا خودکشی، کاهش انرژی، افزایش یا کاهش اشتها، وزن، خواب و احساس بی ارزشی و ....

 البته برای اینکه نشانه های دوره افسردگی به شمار آیند باید به تازگی وجود داشته باشد یا در مقایسه با حالت قبل از دوره فرد، بدتر شده باشد. این نشانه ها در بخش عمده روز و حداقل به مدت دو هفته پیاپی وجود داشته باشند و با ناراحتی قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی و یا زمینه های مهم زندگی فرد همراه باشد. خلق در این دوره بسیار پایین و به صورت غمگینی، نا امیدی، مایوسی یا بی حوصلی توصیف می شود که در ابتدا ممکن است فرد آن ها را انکار کند اما در نهایت متخصص با دیدن حالت های فرد متوجه می شود.  بعضی افراد به جای اینکه احساس غمگینی خود را بروز دهند به شکایت های جسمانی تاکید دارند و یا برخی به تحریک پذیر بودن مثل خشم مداوم، ناکامی در مورد مسائل جزئی و...(ملاک الف 1).  فقدان علاقه و لذت نیز باید تقریبا همیشه وجود داشته باشند مثلا فرد می گوید دیگر مانند قبل به سرگرمی ها علاقه ندارد، از هیچ فعالیتی لذت نمی برد، دچار کاهش میلی جنسی شده است و... این موضوع برای اعضای خانواده ی فرد کاملا آشکار است(ملاک الف 2).

کاهش یا افزایش اشتها که از نامش پیداست فرد یا علاقه ی زیاد به خوردن شیرینی جات، کربوهیدرات ها و غذا دارد و یا به این مواد غذایی کاملا بی میل شده است(ملاک الف3). اختلال خواب نیز به شکل های مختلف می تواند اتفاق بیفتد. اگر فرد در به خواب رفتن مشکل داشته باشد، به آن بی خوبی اولیه می گویند. مثلا اگر فرد در طول شب بیدار شود و مشکل در به خواب رفتن داشته باشد،به آن بی خوابی میانی می گویند. اگر خیلی بیش از حد زود بیدار شود و در به خواب رفتن مشکل داشته باشد، به آن بی خوابی پایانی می گویند.  ممکن است افرادی نیز پرخوابی داشته باشند یعنی دوره های طولانی خواب یا افزایش میزان خواب را در طول روز تجربه کنند(ملاک الف 4). تغییرات روانی- حرکتی نیز در دو مدل بوجود می آیند (ملاک الف 5). 

  سراسیمگی مانند ناتوانی در نشستن، قدم زدن، کشیدن یا مالیدن پوست، لباس و...

کندی مانند کندی در گفتار، تفکر، مکث های زیاد در پاسخ دادن و...

البته این سراسیمگی یا کندی روانی- حرکتی باید به قدری شدید باشد که دیگران بتوانند آن را مشاهده کنند و فقط به صورت احساسات ذهنی در ذهن بیمار نباشد. کاهش انرژی و خستگی نیز شایع هستند. مثلا فرد از یک خستگی صحبت می کند که قبل آن هیچ تقلایی نکرده و بی دلیل این احساس را دارد یا مثلا کیفیت کارهایی که انجام میداده، کاهش یافته است یا ساده ترین کارها مانند لباس پوشیدن برای فرد خسته کننده است (ملاک الف 6). احساس بی ارزشی یا گناه شامل ارزیابی های غیر واقع بینانه فرد از خود است یا تفکر راجع به شکست های گذشته. این افراد احساس مسئولیت اغراق آمیزی نسبت به وقایع ناگوار دارند و مدام خود را سرزنش می کنند (ملاک الف 7).  ناتوانی در فکر کردن و تمرکز و تصمیم گیری یکی دیگر از مشکلات افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی است. فرد به راحتی حواسش پرت می شود و از مشکل حافظه شکایت می کند. در کودکان به صورت افت شدید در نمرات و تمرکز ضعیف دیده می شود در افراد سالخورده به صورت مشکلات حافظه (ملاک الف 8). 

افکار مرگ، اندیشه پردازی و اقدامات خودکشی نیز متداول هستند که این افکار از میل به بیدار نشدن و این تفکر که بمیرم راحت می شوم، نشات می گیرد. فردی که می خواهد خودکشی کند معمولا کارهای روزانه خود را سروسامان داده مثلا تنظیم وصیت نامه، پرداختن بدهی و...) و سپس لوازم مورد نیاز برای خودکشی مانند طناب، تفنگ و ... و سرانجام زمان و مکانی را برای این کار بر می گزیند (ملاک الف 9). ارزیابی نشانه های افسردگی هنگامی که فردی بیماری جسمانی مانند دیابت، سرطان، بارداری و ... دارد دشوار تر است چرا که برخی از این نشانه های افسردگی اساسی شبیه همان نشانه های بیماری جسمانی هستند و ممکن است با یک دیگر اشتباه گرفته شوند مثلا خستگی مربوط به سرطان است، پرخوابی یا بی خوابی مربوط به بارداری است.

شیوع افسردگی اساسی

شیوع اختلال افسردگی اساسی در یک سال در ایالت متحده تقریبا 7 درصد است، که با توجه به گروه های سنی تفاوت دارد، مثلا میزان شیوع در افراد 18 تا 29 ساله سه برابر بالاتر از افراد 60 ساله یا بالاتر است. زنان 1/5 تا 3 برابر میزان بالاتر از مردان این اختلال را تجربه می کنند که معمولا در اویل نوجوانی شروع می شود.

شکل گیری و روند افسردگی اساسی

این اختلال می تواند در هر سنی ظاهر شود اما در هنگام شروع بلوغ افزایش چشم گیری دارد. همچنین بنابر گزارشات در ایالت متحده، وقوع این اختلال در سن 20 تا 30 سالگی به اوج خود می رسد. روند اختلال افسردگی در هر فرد کاملا متفاوت است. گاهی شخصی با چند نشانه کوچک دوسال درگیر است و شخصی با داشتن نشانه های فراوان فقط دو ماه درگیر است، اما متمایز کردن افرادی که در طول تشدید بیماری افسردگی مزمن برای درمان مراجعه می کنند از آنهایی که نشانه هایشان به تازگی ایجاد شده است، اهمیت دارد.

مزمن بودن نشانه های افسردگی احتمال اختلالات اساسی شخصیت، اضطرابی و مصرف مواد را به طور قابل ملاحظه ای افزایش می دهد و احتمال اینکه درمان، برطرف شدن کامل نشانه را در پی داشته باشد، کاهش می دهد. بهبود در دونفر از پنج نفری که به افسردگی اساسی مبتلا هستند معمولا ظرف 3 ماه از شروع و در چهار نفر از پنج نفر، ظرف یک سال آغاز می شود، چرا که تازگی شروع، عامل تعیین کننده نیرومندی برای بهبود است. خطر عود کردن نیز با گذشت زمان، وقتی مدت بهبود افزایش یابد، به تدریج کمتر می شود اما در افرادی که دوره ی قبلی آنها شدید بوده، در افراد جوان تر و افرادی که قبلا دوره های متعدد را تجربه کرده اند، خطر بالاتر است.

اختلال افسردگی اساسی به ویژه همراه با ویژگی های روان پریشی، می تواند به اسکیزوفرنی نیز تبدیل شود، تغییری که خیلی رایج تر از برعکس آن است. با وجود تفاوت هایی بین جنسیت ها در میزان شیوع اختلال افسردگی، اما تفاوت آشکاری در روند و پاسخ به درمان بسته به جنسیت وجود ندارد. با این حال چند تفاوت در نشانه وجود دارد:

احتمال پرخوابی و پرخوری در افراد جوان تر بیشتر است.

نشانه های مالیخولیایی در افراد مسن تر شایع تر است.

احتمال خودکشی در میان سالی و اواخر زندگی کاهش می یابد.

توجه

افسردگی هایی که در سنین پایین تر شروع می شوند معمولا خانوادگی هستند و به احتمال بیشتری اختلالات شخصیت به حساب می آیند.

عوامل خطر و پیش آگهی افسردگی اساسی

خلق و خویی

روان رنجورخویی (حالت عاطفی منفی) عامل خطر ثابت شده ای برای شروع اختلال افسردگی اساسی است و به نظر می رسد که سطوح بالای آن باعث می شود افراد به احتمال بیشتری در پاسخ به رویدادهای زندگی استرس زا دوره های افسردگی شوند.

محیطی

تجربیات ناگوار دوران کودکی م یتوانند عامل خطر نیرومندی برای اختلا افسردگی اساسی تشکیل دهند. وقایع زندگی استرس زا نیز می توانند به عنوان تسریع کننده های دوره افسردگی اساسی باشند اما وجود یا عدم وقایع زندگی ناگوار نزدیک به شروع دوره ها، رهنمود مفیدی برای پیش آگهی یا انتخاب درمان به نظر نمی رسند.

ژنتیکی و فیزیولوژیکی

اعضای خانواده درجه اول افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، دو تا چهار برابر بیشتر از کل جمعیت در معرض خطر اختلال افسردگی اساسی قرار دارند. توارث پذیری نیز نزدیک به 40 درصد است و صفت شخصیت روان رنجورخویی، بخش قابل ملاحظه ای از این آمادگی ژنتیکی را توجیه می کند.

تعدیل کننده های روند

اصولا تمام اختلالات  اساسی غیر خلقی، خطر ابتلای فرد به افسردگی را افزایش می دهند. دوره های افسردگی اساسی که در برابر زمینه اختلال دیگری روی می دهند، اغلب دوره ی دیر علاج تری را به دنبال دارند. اختلالات مصرف مواد، اضطرابی و شخصیت مرزی از تمام این ها شایع ترند و وجود نشانه های افسردگی ممکن است تشخیص آن ها را مبهم تر کند. بیماری های جسمانی مزمن یا ناتوان کننده نیز خطر دوره های افسردگی اساسی را افزایش می دهند. بیماری های شایعی نظیر دیابت، چاقی مرضی و بیماری های قلبی-عروقی اغلب با دوره های افسردگی پیچیده می شوند. و افسردگی اساسی در این بیماران نسبت به افراد سالم مزمن تر می شود.

 آرون تی. بک

"اگر تفکر ما توسط معانی نمادین تحریف شده، استدلال غیر منطقی و تعابیر اشتباه احاطه شود، در حقیقت کور و ناشنوا خواهیم شد".

تشخیص افتراقی افسردگی اساسی

دوره های مانیک همراه با خلق تحریک پذیر یا دوره های مختلط

متمایز کردن اختلال افسردگی از دوره های مانیک همراه با خلق تحریک پذیر یا دوره های مختلط بسیار دشوار است. بنابر این برای رسیدن به تفاوت آن ها باید ارزیابی بالیتی دقیق وجود نشانه های مانیک را انجام داد.

اختلال خلقی ناشی از بیماری جسمانی دیگر

در صورتی می توان اختلال را افسردگی اساسی نامید که اختلال را بر اساس سابقه فرد، معاینه بدنی، و نتایج آزمایشگاه، پیامد پاتوفیزیولوژیکی بیماری جسمانی خاص قضاوت نشده باشد. ( مانند سکته، کم کاری تیروئید و...)

اختلال افسردگی یا دو قطبی ناشی از مواد/ دارو

هنگامی می توان اختلال افسردگی یا دو قطبی ناشی از مواد/ دارو را از افسردگی اساسی متمایز کرد که اینطور به نظر برسد مواد (مثل دارو، مخدر یا مواد سمی) با اختلال خلقی ارتباط دارند یعنی مثلا خلق افسرده در زمینه ترک کوکایین بوده است، بنابر این اختلال افسردگی ناشی از ترک کوکایین تشخیص داده می شود.

اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی

حواس پرتی و تحمل کم ناکامی ها در هر دو اختلال روی می دهد و اگر هر دو اختلال تمامی معیاری تشخیص اختلال را برآورده کنند، می توان هر دو اختلال را به فرد نسبت داد اما در کودکان مبتلا به اختلال کاستی توجه یا بیش فعالی اختلال آن ها در خلق با تحریک پذیری بالا است نه غمگینی و بی علاقگی بنابر این متخصص نباید تشخیص اضافی دوره های افسردگی اساسی را بدهد.

اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده

زمانی می توان اختلال سازگاری را با اختلال افسردگی اساسی افتراق داد که ملاک های کامل افسردگی اساسی در اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده برآورده نمی شود.

غمگینی

این نکته را باید دانست که دوره های غمگینی ممکن است برای هرکس به صورت گذرا پیش بیاید و نباید این دوره ها را به عنوان دوره افسردگی اساسی دانست مگر:

ملاک های شدت ( یعنی پنج مورد از نه مورد نشانه)، مدت ( یعنی در بخش عمده روز، تفریبا هر روز یا به مدت حداقل دو هفته)، و ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی برآورده شده باشند.

همزمانی اختلالات با افسردگی اساسی

اختلالات دیگری که غالبا با افسردگی اساسی روی می دهند عبارتند از:

اختلالات مرتبط با مواد

اختلال وحشتزدگی

اختلال وسوا

س فکری-عملی

بی اشتهایی عصبی

پرخوری عصبی 

اختلال شخصیت مرزی

اختلال بی نظمی خلق مخرب

مقدمه

اختلال خلق مخرب یا (DMDD) برای کودکانی که نشانه هایی مانند تحریک پذیر بودن، خیلی زود عصبی شدن و عدم کنترل رفتاری دارند، استفاده می شود. این تحریک پذیری ها یا می توانند حملات خشم مکرر باشند یا تحریک پذیری بالا در خلق داشته باشند.

ملاک های تشخیصی اختلال خلق مخرب

طغیان های خشم مکرر و شدید که به صورت کلامی آن را نشان می دهند (به عنوان مثال خشم کلامی) و/ یا رفتاری آشکار می شوند (مثل پرخاشگری جسمی نسبت به افراد یا دارایی ها) که از نظر شدت یا مدت که از نظر شدت یا مدت زمان که به وضوح متناسب با شرایط یا تحریک نیستند.

انفجارهای خشم با سطح رشد ناسازگار هستند.

 بروز خشم به طور متوسط ​​در هفته سه بار یا بیشتر اتفاق می افتد.

 خلق و خوی بین طغیان های خشم در بخش عمده ای از روز، تقریبا هر روز، به طور مداوم تحریک پذیر یا عصبانی است، و توسط دیگران (مثل والدین، معلمان، همسالان) قابل رویت است.

ملاک های الف-د به مدت ۱۲ ماه یا بیشتر وجود داشته است. در طی این مدت، فرد دوره ای نداشته است که ۳ ماه پیاپی یا بیشتر بدون تمام علائم در ملاک های الف-د، ادامه یافته باشد.

ملاک های الف و د حداقل در دو یا سه حالت وجود دارند (یعنی در مدرسه، در خانه، با همسالان) و حداقل در یکی از این حالت ها خیلی شدید هستند.

 اولین بار این تشخیص نباید قبل از ۶ سالگی یا بعد از ۱۸ سالگی داده شود.

باتوجه به مشاهده یا سابقه، سن به هنگام شروع ملاک های الف تا ه، قبل از 10 سالگی است.

هیچگاه دوره مشخصی بیش از 1 روز وجود نداشته است که در طول آن ملاک های کامل علائم، به جز مدت زمان، برای یک دوره مانیک یا هیپومانیک برآورده شود.

توجه

خلق بالا متناسب با رشد، مانند خلقی که در شرایط رویدادی بسیار مثبت یا انتظار کشیدن آن روی دهد، نباید به عنوان علائم مانی یا هیپومانی در نظر گرفته شود.

این رفتارها منحصرا در طی یک دوره اختلال افسردگی اساسی رخ نمی دهند و با بیماری جسمانی دیگر (مثل اختلال استرس پس از آسیب، اختلال طیف اوتیسم، اختلال افسردگی مداوم [افسرده خویی]، اختلال اضطراب جدایی نمی توانند بهتر توضیح داده شوند.

توجه

این تشخیص نمی تواند همراه با اختلال لجبازی و نافرمانی، اختلال انفجاری متناوب، یا اختلال دو قطبی وجود داشته باشد، گرچه می تواند همراه با اختلالات دیگر، از جمله اختلال اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی، افسردگی اساسی، اختلال سلوک، و اختلالات مصرف مواد، وجود داشته باشد. در مورد افرادی که نشانه های آنها ملاک های اختلال بی نظمی خلق و اختلال لجبازی و نافرمانی را برآورده می کنند، فقط باید تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر داده شود. اگر فردی تا به حال دوره مانیک یا هیپومانیک را تجربه کرده باشد، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نباید برای او داده شود.

  1. K. علائم مربوط به اثرات فیزیولوژیکی مواد یا بیماری جسمانی یا عصبی دیگر نیستند.

ویژگی های تشخیصی اختلال خلق مخرب

مشخصه اصلی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، تحریک پذیری مزمن، مدام و شدید است. این تحریک پذیری شدید، دارای دو جلوۂ بالینی برجسته است، که اولین مورد آن طغیان های مکرر خشم است. این طغیان ها معمولا در پاسخ به ناکامی رخ می دهند و می توانند رفتاری یا کلامی باشند (مورد دوم به شکل پرخاشگری علیه خود، یا دیگران یا اموال است.) آنها باید به طور مکرر (یعنی، به طور متوسط هفته ای سه بار یا بیشتر) (ملاک ج) حداقل برای مدت ۱ سال و دست کم در دو موقعیت روی دهند ( ملاک های ه، و)، مثلا در خانه و در مدرسه، و باید متناسب با رشد باشند (ملاک ب). دومین جلوه تحریک پذیری شدید، حالتی مزمن، تحریک پذیر مداوم یا عصبانی است که بین طغیان های خشم شدید، تشکیل می شود. این خلق تحریک پذیر یا عصبانی باید مشخصه کودک باشد، تقریبا هر روز در بخش عمده ای از روز وجود داشته باشد و توسط دیگران در محیط کودک قابل توجه باشد (ملاک د).

جلوه بالینی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید به دقت از جلوۂ بیماری های مرتبط دیگر، مخصوصا اختلال دوقطبی کودک متمایز شود. در حقیقت، اختلال بی نظمی خلق اخلالگر برای پرداختن به نگرانی قابل ملاحظه در مورد طبقه بندی مناسب و درمان کودکانی با تحریک پذیری مزمن و مداوم نشان می دهند در مقایسه با کودکانی که اختلال دوقطبی کلاسیک (یعنی دوره ای) را آشکار می سازند، به 5-DSM افزوده شده است. برخی از محققان، تحریک پذیری شدید، غیردوره ای را مشخصه اختلال دوقطبی در کودکان می دانند، اگرچه DSM -IV و 5- DSM ایجاب می کنند که کودکان و بزرگسالان باید دوره های مجزای مانی و هیپومانی داشته باشند تا برای تشخیص اختلال دوقطبی نوع I واجد شرایط باشند.

در طول دهه های آخر قرن بیستم، این نظر پژوهشگران که تحریک پذیری شدید و غیر دوره ای، جلوه ای از مانی کودکی است، همزمان بود با افزایش ناگهانی میزان تشخیص اختلال دو قطبی که متخصصان بالینی برای بیماران کودک خود تعیین کردند. به نظر می رسد که این افزایش ناگهانی در شیوع مربوط به آن باشد که پزشکان بالینی، حداقل دو جلوه بالینی را در یک گروه واحد ترکیب کردند. به این معنی که هم جلوه های کلاسیک، دوره ای مانی و هم جلوه های غیردوره ای تحریک پذیری شدید، اختلال دوقطبی در کودکان عنوان شده اند. در 5-DSM، اصطلاح اختلال دوقطبی به صراحت به جلوه های دوره ای نشانه های دوقطبی اختصاص داده شده است. DSM -IV تشخیصی را در بر نداشت که برای کودکانی تعیین شده باشد و نشانه های شاخص آنها از تحریک پذیری بسیار شدید و غیردوره ای تشکیل شده باشند، در حالی که 5-DSM، با در نظر گرفتن اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، یک طبقه جدا گانه ای را برای این گونه جلوه ها ارائه می دهد.

شیوع اختلال خلق مخرب

اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در کودکان مراجعه کننده به کلینیک های بهداشت روان کودکان شایع است برآورد شیوع این اختلال در جامعه مشخص نیست. بر اساس میزان تحریک پذیری مداوم، مزمن و شدید، که ویژگی اصلی این اختلال است، شیوع کلی دوره ۶ ماهه تا ۱ ساله اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در کودکان و نوجوانان، احتمالا در محدوده ۲ تا ۵ درصد قرار دارد. با این حال، انتظار می رود که این نرخ در مردان و در کودکان دبستانی بیشتر از زنان و نوجوانان باشد.

شکل گیری و روند اختلال خلق مخرب

شروع اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید قبل از ۱۰ سالگی باشد، و این تشخیص نباید در مورد کودکانی که سن رشدی کمتر از ۶ سال دارند، اعمال شود. مشخص نیست که آیا این بیماری فقط به این روش محدود شده به سن وجود دارد یا نه. زیرا علائم اختلال بی نظمی خلق اخلالگر احتمالا با بزرگ تر شدن کودکان تغییر می کنند، استفاده از این تشخیص باید به گروه های سنی مشابه با افرادی محدود شود که اعتبار آن تعیین شده است (۷ تا ۱۸ ساله). تقریبا نیمی از کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن شدید، جلوه بالینی خواهند داشت که همچنان ملاک های این اختلال را 1 سال بعد برآورده می کند.

نرخ تغییر از تحریک پذیری شدید، غیر دوره ای، به اختلال دوقطبی، بسیار کم است. در عوض، کودکان با تحریک پذیری مزمن، در بزرگسالی در معرض خطر ابتلا به اختلال های افسردگی یک قطبی و یا اختلالات اضطرابی قرار دارند.متغیرهای مربوط به سن نیز اختلال دوقطبی کلاسیک و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را از هم متمایز کند. میزان اختلال دوقطبی عموما قبل از نوجوانی بسیار کم (۱٪ >) است و همراه با افزایش یکنواخت در اوایل بزرگسالی است (میزان شیوع ۱ تا ۲ درصد). اختلال بی نظمی خلق اخلالگر قبل از نوجوانی شایع تر از اختلال دوقطبی است و علائم این بیماری با انتقال کودکان به بزرگسالی معمولاً کمتر می شود.

عوامل خطر و پیش آگهی اختلال خلق مخرب

خلق و خویی

کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن معمولا سوابق روان پزشکی پیچیده ای دارند. در چنین کودکانی، سابقه تحریک پذیری مزمن نسبتاً گسترده ای وجود دارد که به طور معمول قبل از برآورده شدن معیارهای کامل سندرم بروز می کند. این گونه جلوه های پیش تشخیصی، ممکن است برای تشخیص اختلال لجبازی و نافرمانی واجد شرایط باشند. بسیاری از کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، علائمی دارند که ملاک های اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی ADHD و اختلال اضطرابی را نیز برآورده می کنند، به طوری که چنین تشخیص هایی اغلب از همان سنین نسبتأ اولیه وجود دارند. در برخی کودکان، ملاک های اختلال افسردگی اساسی نیز ممکن است برآورده شوند.

ژنتیکی و فیزیولوژیکی

در رابطه با انباشت و وراثت خانوادگی، توصیه شده است،کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن و غیر دوره ای را می توان از کودکان مبتلا به اختلال دو قطبی در خطر مبتنی بر خانواده آنها متفاوت دانست. با این حال، این دو گروه از نظر میزان خانوادگی اختلالات اضطرابی، اختلالات افسردگی یک قطبی، یا سوء مصرف مواد، باهم تفاوتی ندارند. کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در مقایسه با کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی کودکی یا سایر بیماری های روانی، شباهت ها و تفاوت هایی را در نقص های پردازش اطلاعات نشان می دهند. به عنوان مثال، نقص در نامیدن هیجان چهره، و همچنین تصمیم گیری آشفته و کنترل شناختی، در کودکان مبتلا به اختلال دوقطبی و کودکانی که به طور مزمن تحریک پذیرند، و همین طور در کودکان مبتلا به برخی از بیماری های روان پزشکی دیگر، وجود دارند. شواهدی نیز برای کژکاری ویژه اختلال وجود دارد، مانند هنگام انجام ارزیابی کارایی توجه در پاسخ به محرک های عاطفی، که نشانه های منحصر به فردی از اختلال عملکرد را در کودکان با تحریک پذیری مزمن نشان داده است.

موضوعات تشخیصی مرتبط با جنسیت

کودکان مبتلا به ویژگی های اختلال بی نظمی خلق اخلالگر که به کلینیک ها مراجعه، عمدتا پسر هستند. به نظر می رسد در بین نمونه های جامعه، برتری پسرها تأیید شده است. این تفاوت در میزان شیوع بین پسرها و دخترها، اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را از اختلال دوقطبی که شیوع بین دو جنس یکسان است، متمایز می کند.

خطر خودکشی

به طور کلی، شواهدی که رفتار خودکشی گرا و پرخاشگری را ثابت می کنند، و همینطور پیامدهای کارکردی شدید دیگر، در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید هنگام ارزیابی کودکان مبتلا به تحریک پذیری مزمن، مورد توجه قرار گیرند.

پیامدهای کارکردی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر

تحریک پذیری مزمن و شدید، به صورتی که در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر دیده می شود، محسوس در روابط کودک با اعضای خانواده و همسالان و در عملکرد تحصیلی، ارتباط دارد به خاطر اینکه نمی توانند ناکامی را تحمل کنند، معمولا مشکل پیشرفت در مدرسه دارند، آنان قادر نیستند در فعالیت هایی شرکت کنند که کودکان سالم معمولا از آنها لذت می برند؛ زندگی خانوادگی آنها به دلیل طغيان ها و تحریک پذیری آنها، به شدت مختل است؛ و آنها  در شروع کردن و ادامه دادن روابط دوستی مشکل دارند. به طور کلی، سطح اختلال عملکرد در کودکان مبتلا به اختلال دو قطبی و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر یکسان است. هر دو بیماری، اختلال شدیدی را در زندگی افراد مبتلا و خانواده آنها ایجاد می کنند. هم در اختلال بی نظمی اختلال خلقی و هم در اختلال دوقطبی کودکان،  رفتارهای خطرناک، ایده های خودکشی یا اقدام به خودکشی، پرخاشگری شدید و بستری شدن روانپزشکی شایع است.

تشخیص افتراقی اختلال خلق مخرب

از آنجایی که کودکان و نوجوانانی که به طور مزمن، تحریک پذیر هستند معمولا سابقه ای پیچیده دارند، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید با در نظر گرفتن وجود یا عدم وجود بیماری های متعدد دیگر انجام شود. با وجود نیاز به در نظر گرفتن چند مجموعه نشان دیگر، متمایز کردن اختلال بی نظمی خلق اخلالگر از اختلال دوقطبی و اختلال لجبازی و نافرمانی نیاز به ارزیابی خیلی دقیق دارد.

اختلالات دوقطبی

ویژگی اصلی که اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و اختلالات دو قطبی در کودکان را متمایز می کند، روند طولی نشانه های اصلی است. در کودکان و بزرگسالان، اختلال دوقطبی نوع I و نوع II به صورت بیماری دوره ای همراه با دوره های مجزای آشفتگی خلق که می توانند از جلوه معمول کودک متمایز باشند، آشکار می شوند. آشفتگی خلق که در طول دوره مانیک روی می دهد آشکارا با خلق معمول کودک تفاوت دارد. علاوه بر این، در طول دوره مانیک، تغییر در خلق باید با شروع یا بدتر شدن علائم مرتبط شناختی، جسمانی و رفتاری همراه باشد (مثل حواس پرتی، افزایش فعالیت هدف گرا)، که به درجاتی وجود دارند که به طور واضح با خط پایه معمول کودک متفاوت هستند؛ بنابراین، در مورد دوره مانیک، والدین (و بسته به سطح رشد کودکان) باید بتوانند یک دوره زمانی خاصی را مشخص کنند که در طی آن مدت، خلق و خو و رفتار کودک به طور محسوسی با حالت عادی متفاوت باشد.

از طرف دیگر، تحریک پذیری اختلال بی نظمی خلق اخلالگر مداوم است و در طول ماه های زیادی وجود دارد؛ در حالی که تحریک پذیری شدید ممکن است تا درجه معینی افزایش و کاهش داشته باشد، مشخصه کودک مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر است. بنابراین، در حالی که اختلالات دوقطبی بیماری های دوره ای هستند، اختلال بی نظمی خلق اخلالگر این طور نیست. در واقع، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را نمی توان برای کودکی اختصاص داد که یک دوره زمانی تمام مدت هیپومانیک یا مانیک (تحریک پذیر یا سرخوش) را تجربه کرده یا دوره مانیک یا هیپومانیکی که بیش از ۱ روز ادامه یافته، داشته است. یکی دیگر از ویژگی های اصلی تمایز بین اختلالات دو قطبی و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، وجود خلق بالا یا گشاده و بزرگ منشی است. این علائم ویژگی متداول مانی هستند و مشخصه اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نیستند.

اختلال لجبازی و نافرمانی

در حالی که علائم اختلال لجبازی و نافرمانی به طور معمول در کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر روی می دهند، علائم خلقی اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در کودکان مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی نسبتا نادر هستند. ویژگی های اصلی که تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را در کودکانی موجه می سازند که علائم آنها ملاک های اختلال لجبازی و نافرمانی را نیز برآورده می کنند، عبارتند از: وجود طغیان های شدید و مکرر و اختلال مداوم در خلق مابین طغيان ها. علاوه بر این، تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر مستلزم اختلال شدید در حداقل یک موقعیت (یعنی، خانه، مدرسه، یا در بین همسالان) و اختلال خفیف تا متوسط در موقعیت دوم است. به همین دلیل، در حالی که اغلب کودکانی که نشانه های آنها ملاک های اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را برآورده می کنند جلوه ای نیز دارند که ملاک های اختلال لجبازی و نافرمانی را برآورده می سازند، برعکس آن صدق نمی کند. یعنی، ملاک های اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، فقط در نزدیک به 15 درصد افراد مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی، برآورده می شوند. از این گذشته، حتی در کودکانی که ملاک های هر دو اختلال برآورده شده اند، فقط تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید داده شود. سرانجام اینکه، نشانه های خلق برجسته در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در بین اختلالات افسردگی و اضطرابی در تحقیقات پیگیری، قرار دادن اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در بین اختلالات افسردگی در 5-DSM را توجیه می کند. این بیانگر مؤلفه خلق برجسته تر در بین افراد مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال لجبازی و نافرمانی است با این حال همچنین، باید اشاره شود که به نظر می رسد اختلال بی نظمی خلق اخلالگر خطر زیادی را مشکلات رفتاری و همین طور مشکلات خلقی به همراه داشته باشد.

اختلال کاستی توجه/ بیش فعالی، اختلال افسردگی اساسی، اختلالات اضطرابی و اختلالات طیف اوتیسم

برخلاف کودکانی که مبتلا به اختلال دوقطبی یا اختلال لجبازی و نافرمانی تشخیص داده شده اند، ممکن است کودکی که علائم او ملاک های اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را برآورده می کنند، مورد تشخیص همزمان ADHD، اختلال افسردگی اساسی و یا اختلال اضطرابی نیز قرار می گیرد. با این حال، کودکانی که تحریک پذیری آنها فقط در زمینه دوره افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم افسرده خویی) وجود دارد، به جای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید مورد یکی از این تشخيص ها قرار گیرد. کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر ممکن است علائمی داشته باشند که ملاک های اختلال اضطرابی را نیز برآورده می کنند و می توانند تحت هر دو تشخیص قرار بگیرند، اما کودکانی که تحریک پذیری آنها فقط در زمینه تشدید اختلال اضطرابی آشکار می شود، باید به جای اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، مورد تشخیص اختلال اضطرابی مرتبط قرار گیرند. علاوه بر این، کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم اغلب وقتی برای مثال، روال عادی آنها مختل می شود، طغیان های خشم نشان می دهند. در این مورد، طغیان های خشم نسبت به اختلال طیف اوتیسم، جانبی محسوب خواهند شد و کودک نباید مورد تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر قرار گیرد.

کودکانی که علائمی دارند که نشان دهنده اختلال انفجاری متناوب است، خیلی شبیه به کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، مواردی از طغيان ای خشم شدید را نشان می دهند. با این حال اختلال انفجاری متناوب برخلاف اختلال بی نظمی خلق اخلالگر به اختلال مداوم در خلق مابین طغيان ها، نیاز ندارد. علاوه بر این، اختلال انفجاری متناوب فقط به 3 ماه علائم فعال نیاز دارد، در حالی که اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نیازمند ۱۲ ماه نشانه های فعال است. بنابر این این دو تشخیص نباید در یک کودک داده شوند. در مورد کودکانی که طغیان و تحریک پذیری مداوم دارند، فقط باید تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر داده شود.

همزمانی اختلالات

میزان همزمانی اختلالات در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر، بسیار بالا است. به ندرت می توان افرادی را یافت که نشانه های آنها فقط ملاک های اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را داشته باشند. به نظر می رسد که همزمانی بین اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و مجموعه نشانگان تعیین شده دیگر DSM ، بیشتر از سایر بیماری های روانی کودکی باشد، قوی ترین همپوشی، با اختلال لجبازی و نافرمانی است. نه تنها میزان کلی همزمانی اختلالات در اختلال بی نظمی خلق اخلالگر زیاد است، بلکه به نظر می رسد که طیف بیماری های همزمان نیز بسیار متنوع باشد. این کودکان به طور معمول با دامنه وسیعی از رفتار اخلالگر و نشانه ها و تشخیص های خلقی، اضطرابی، و حتی طیف اوتیسم به کلینیک معرفی می شوند. با این حال، کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نباید علائمی داشته باشند که ملاک های اختلال دو قطبی را برآورده کنند، زیرا در این حالت فقط باید تشخیص اختلال خلقی داده شود. اگر کودکان علائمی داشته باشند که ملاک های اختلال لجبازی و نافرمانی یا اختلال انفجاری ادواری و اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را برآورده کنند، در این صورت فقط تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر باید داده شود. همچنین، همانطور که قبلا اشاره شد، در صورتی که نشانه ها فقط در زمینه تحریک کننده اضطراب، در مواقعی که روال عادی کودک مبتلا به اختلال طیف اوتیسم یا اختلال وسواس فکری۔ عملی مختل شده باشد، یا در زمینه دوره افسردگی اساسی روی دهند، در این صورت تشخیص اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نباید داده شود.

مرکز روان
Image is not available
Image is not available
Opening Hours
7/24
Call us
9122602410
write us
https://markazeravan.ir
Mrkaz Ravan
previous arrow
previous arrow
next arrow
next arrow